هر روز در حال غر زدن هستیم. از بی عدالتی ها و حق کشی های سازمانهای مختلف گله میکنیم....
همه میدانیم که جامعه سالم اینگونه نباید باشد. همه میدانیم فساد و رشوه و پارتی بازی، در اداره جات غوغا میکند....
همه می دانیم، ... اما چرا هیچ کس اقدامی نمیکند؟ چرا از مراجع قانونی، نمی خواهیم که به این نابسامانیها سامان ببخشد؟...
شاید تصور میکنید صدایتان به جایی نمی رسد! یا شاید اشخاصی که باید به داد مردم رسیدگی کنند، خود آلوده ی بیداد شده اند؟
اما ما همچنان امیدواریم....
امیدواریم به اصلاح جامعه. جامعه ای که خودمان و فرزندانمان در آن زندگی می کنیم. اصلاح این جامعه حق ماست.
منبعد ما اجازه نمی دهیم هیچ کس و هیچ سازمان و دستگاهی این جامعه را آلوده کند. منبعد از این حالت بی تفاوتی خارج خواهیم شد و سنت فراموش شده امر به خوبیها و نهی از بدیها را زنده میکنیم. ما منبعد بی تفاوت نخواهیم بود. ما میفهمیم.
کمپین مردمی «#ما_میفهمیم» با هدف اطلاع رسانی و پیگیری در جهت رفع بی عدالتی ها و حق کشی های صورت گرفته توسط سازمانهای حکومتی تشکیل شده است.
بی عدالتی هایی که همه، آن را می بینند و لمس می کنند اما نمی دانند کجا آن را مطرح کنند و چگونه حق خود را بگیرند.
ظاهرا در کشور ایران، مردم به حقوق خود آشنا نیستند و مسىئولین کشور، عوض آموزش و اطلاع رسانی، از این ناآگاهی مردم، کمال استفاده را می برند.
در این کمپین همه آثار اعم از فیلم، عکس و متن که مربوط به بی عدالتی های سازمانهای حکومتی (دولتی و شبه دولتی) میباشد، از طریق شبکههای اجتماعی چون «آپارات»، «اینستاگرام»، «تلگرام» و «فیس بوک» با تمامی ایرانیان به اشتراک گذاشته میشود.
عموم مخاطبان میتوانند از طریق اپلیکیشنهای تلفن همراه عکس، فیلم و متن مورد نظر خود در مورد هرگونه بی عدالتی و نقض قوانین را به این کمپین ارسال فرمایند.
برای به نتیجه رسیدن این مهم، در هر مقطع زمانی، به یک مساله می پردازیم و تا حصول نتیجه بحث مورد نظر را ادامه می دهیم.
در فاز اول، به زمین خواری شهرداری ها می پردازیم:
اخیرا مشاهده شده، بهترین زمینهای عمومی شهر از جمله پارکها و پیاده روها، در اختیار بانک شهر جهت اهداف تجاری قرار می گیرد.
از عموم اعضای این کمپین خواهش میکنیم، چنانچه در اطراف محل زندگی خود، بانک شهر مبادرت به تاسیس باجه در زمینهای عمومی شهر کرده با ارسال عکس و فیلم از این باجه ها، این خیانت شهرداری را باطلاع سایر هموطنان برسانید.
شهرداری تهران به چه حقی مجوز احداث کیوسک های تجاری بانک شهر را در زمینهای عمومی شهر می دهد؟
آیا در اعطای مجوز فعالیت به شعب بانک شهر و سایر بانکها و مراکز تجاری، شرایط عادلانه و یکسانی وجود دارد؟
آیا کیوسک های بانک شهر سند تجاری دارند؟
آیا بانک شهر برای دریافت مجوز فعالیت، همانقدر به شهرداری می دهد که سایر بانکها و مراکز تجاری پرداخت می کنند.
آیا مردم بعنوان صاحبان حقیقی زمینهای عمومی، نباید در سود بانک شهر سهیم باشند؟
آیا کیوسک های بانک شهر در معابر و پارکها، سد معبر نمی کنند؟
کمپین #ما_میفهمیم
لطفا از کیوسک های بانک شهر در زمینهای ملی، خصوصا پارکها و پیاده روها عکس و فیلم تهیه کرده و ما را در این کمپین یاری کنید.
اینجا فلکه سوم تهرانپارس است.
استفاده بانک شهر از زمینهای اطراف میدان.
آیا هر موسسه اقتصادی دیگری، هم حق دارد در این مکانها فعالیت کند؟
#ما_میفهمیم:
تلگرام:
https://telegram.me/joinchat/BjqJpEAGRAn04lqeXq3cAg
اینستاگرام:
Ma_mifahmim
فیسبوک:
https://m.facebook.com/کمپین-ما_میفهمیم-لطفا-این-صفحه-را-به-دوستان-خود-معرفی-کنید-1833433846903182/?ref=bookmarksv
معرفی کانال تلگرام:
کانال مذهبی در تلگرام: کانال فیلم و کلیپ در نرم افزار تلگرام: کانال نخود هر آش:
یه کانال تلگرام توپ، کانال تلگرام کلیپ، رقص، کانال مذهبی، کانال تلگرام سرگرمی، کانال تلگرام آموزشی، کانال تلگرام سیاسی، کانال تلگرام طنز:
پاداشهای چند صد میلیونی مدیران، کاملا قانونی است!
فرض کنید با چند نفر از دوستانتان شرکتی تاسیس کرده اید. یک شرکت کاملا خصوصی. شما عضو هیات مدیره شرکت هستید و تمام تلاش خود را می کنید تا سود شرکت روز به روز افزایش یابد. در این صورت شما- که هم عضو هیات مدیره و هم پایه گذار شرکت هستند- حق دارید جلسه ای ترتیب دهید و تعیین کنید که چه میزان از سود را مجددا سرمایه گذاری کنید و چه میزان را بعنوان پاداش بین خودتان تقسیم کنید. آیا به کس دیگری مربوط است؟ آیا دولت حق دارد جلوی تقسیم شود شما را بگیرد؟ قوانین مملکت هم همین را تایید می کند. یعنی قانون می گوید اعضای هیات مدیره شرکتهای خصوصی می توانند در پایان سال مالی میزان پاداش مورد نظر خود را مشخص کنند و با تصویب سهامداران، این پاداش بصورت قانونی به آنها می رسد. این حق شماست، چون زحمت و مسئولیت شرکت تابحال بر عهده شما بوده. اگر شما نبودید، نه شرکتی بود و نه سودی.
اما اشکال از آنجا شروع می شود که .....
بگذارید مثالی بزنیم. بانکی با هزاران میلیارد تومان سرمایه خصوصی می شود. به این صورت که 40 درصد سهامش را به سهام عدالت اختصاص میدهند، 20 درصدش را به سهامداران خرد واگذار می کنند و 40 درصد مابقی در اختیار دولت می ماند. در اینصورت سهامداران اصلی این بانک که رای آنها فصل الخطاب خواهد بود چه کسانی خواهند بود؟ بله! یکنفر نماینده دولت و یکنفر نماینده سهام عدالت. یعنی میزان پاداش تخصیصی بین اعضای هیات مدیره، با نظر این دو نفر تقسیم می شود . آنهم در چه شرایطی؟ در شرایطی که این اعضای هیات مدیره نه در تاسیس شرکت نقش داشته اند و نه حتی در سودآوری آن. ولی مطابق قوانین مربوط به شرکتهای خصوصی در میلیاردها تومان سود بانک شریک هستند.
سوال این است: آیا تقسیم سود و پاداش این قبیل شرکتهای بزرگ نیمه دولتی یا باصطلاح خصولتی ، باید برمبنای قوانین شرکتهای تمام خصوصی پرداخت شود؟ مدیرعامل بانکی که تازه یکسال است بصورت دستوری منصوب شده چند درصد در سودآوری بانک نقش داشته که حالا در پایان سال مالی، خود را شریک میلیاردها تومان سود بانک می داند. آنهم با تکیه بر قانون!
به نظر می رسد قانون در مورد این قبیل شرکتها و بانکهای بزرگ باید اصلاح شود. این قوانین برای امثال استیو جابز تصویب شده که برای اعتلای شرکت اپل تمام زندگی اش را گذاشت، نه برای مدیرعاملان تازه به دوران رسیده ای که فقط بدلیل قرابت با مقامات بالاتر، عنوان مدیرعاملی را یدک می کشند و هیچ نقشی در سودآوری سازمان خود ندارند.
عبدالرضا محمدبیگی
تو پول بده تا کار من راه بیفته!
هر روز سر و کله یک کارت هوشمند پیدا می شود. یک روز باید برای تعویض گواهینامه اقدام کنیم، روز دیگر برای تعویضکارت پایان خدمت، و یک روز هم برای کارت ملی. شناسنامه ها هم که باید تعویض شود. اخیرا هم که شایعه تعویضکارت خودرو به گوش می رسد.
در این مورد چند سوال مطرح می شود:
1- اگر تعویض این کارتها اجباری و به تشخیص سازمانهای زیر مجموعه دولت انجام می شود، چرا باید هزینه های چند ده هزارتومانی آن را مردم بپردازند؟ مگر پرداخت مالیات و عوارض برای انجام همین خدمات اجتماعی نیست؟
2- اگر دولت تصمیم میگیرد که برای کنترل بیشتر امور، این کارتها هوشمند شوند، چرا مردم باید ساعتها از وقتشان را در صف های طولانی تلف کنند؟
3- اگر معنای کارت هوشمند امکان استفاده چند منظوره از آنهاست پس چرا برای هر قسمت یک کارت هوشمند صادر می شود؟ مگر نمی شود در یک کارت هوشمند اطلاعات کارت ملی و پایان خدمت و گواهینامه را با هم گنجاند؟
*
این روزها بانک تجارت در حال تعویض عابر بانک های خود است و با توجه به اینکه این تصمیم از طرف بانک مرکزی بوده، برای تعویض کارتها از مردم هیچ وجهی دریافت نمی کند.
چه خوب بود که بقیه ارگانها هم این را یاد بگیرند و وقتی تصمیم به انجام کاری می گیرند، هزینه تصمیم خود را از جیب و از وقت مردم پرداخت نمی کردند.
مردم هم باید یاد بگیرند که در این موارد ساکت ننشینند. چرا باید سازمانی دهها هزار تومان از ما بگیرد و کارتی تحویلمان بدهد که ارائه آن وظیفه ذاتی خود آن سازمان است!
عبدالرضا محمدبیگی
به بهانه ساخت فصل دوم "شهرزاد"
قرار بود انقلاب ایران در سال 57 مقدمه یک انقلاب بزرگ فرهنگی باشد. قرار بود سینما و تلویزیون دانشگاه باشد برای عموم مردم. قرار نبود انقلاب فرهنگی در فیلمها و سریالها فقط محدود شود به یک وجب پارچه روی سر بازیگران زن، یا فقط جابجا شدن چند بازیگر با هم. قرار بود فیلمها ما را به جایی برسانند و در دنیا حرفی داشته باشیم برای زدن.
اما آنچه در هفته های گذشته در "شهرزاد" دیدیم با همه قرارهای انقلابیمان در تضاد بود. "شهرزاد" حرف جدیدی برای گفتن ندارد. صرفا یک داستان عاشقانه است. عاشقانه ای که در آن بجای گوگوش، ترانه علیدوستی و بجای فردین و وثوق، مصطفی زمانی و شهاب حسینی بازی کرده اند و البته چه خوب هم بازی کرده اند!...
در شهرزاد، همه ی چیزهای مخاطب پسند خوب و عالی سر جای خود قرار دارند. کارگردان خوب و حرفه ای، بازیگران بسیار توانمند، کیفیت عالی فیلمبرداری، دکور و سایر عوامل و البته یک داستان عاشقانه که مخاطب را به دنبال خود می کشاند...
اکنون فصل اول این فیلم به پایان رسیده و جلساتی هم بین خود هنرمندان در تعریف و تمجید این فیلم برگزار می شود. اما منافع این فیلم برای کسی که 27 ساعت از بهترین ساعات زندگیش را صرف تماشای آن کرده و اگر از نسخه های کپی آن استفاده نکرده باشد، 27 بار مبلغ 4000 تومان یعنی 108000 تومان پرداخت کرده چه بوده است جز سرگرمی؟ ... و ما هم به به و چه چه راه انداخته ایم که آفرین بر عوامل این فیلم که مردم را از فیلمهای ماهواره به سمت این فیلم کشانده اند.
اولا که طبق چه بررسی فنی و علمی متوجه شده اید که مخطبین این فیلم، قبلا فیلمهای ماهواره را می دیدند و بخاطر این فیلم، ماهواره دیدن آنها کم شده؟ و ثانیا اگر چنین مساله ای هم صادق باشد، اتفاق خارق العاده ای در حوزه فرهنگ این مملکت نیفتاده. چراکه عده ای بجای دیدن فیلمهای فارسی وان از ماهواره، همان محتویات فارسی وانی را کمی رو توش شده تر، در این فیلم دیده اند.
سوژهایی مانند عشق و علاقه به زنی که اکنون همسر یک مرد دیگر است یا ملاقاتهای عاشقانه ای که گهگاه بین یک زن شوهردار و عشق سابقش اتفاق می افتد و نزاع دو مرد برای به دست آوردن دل یک زن، همان سوژ ه های به اصطلاح فارسی وانی است که اینبار در فیلم مجوز دار "شهرزاد" و البته با هنر و توانمندی بسیار بالای کارگردان و بازیگران آن، بسیار جذاب تر از سریالهای درجه چندم خارجی از آب در آمده است. اما آیا واقعا به اندازه زمان و هزینه ای که مخاطبان آن برایش صرف کردند، خروجی داشت؟ و آیا به اندازه این همه به به و چه چهی که برخی راه انداخته اند این فیلم حرفی برای گفتن داشت؟
از مراجع و مجتهدین که اخیرا جز دعوت به شرکت در راهپیمایی و انتخابات صدای دیگری بگوش نمی رسد؛ لذا از عموم مردم درخواست می شود اگر قرار است در فصل دوم "شهرزاد" هم همین سوژه های فارسی وانی دنبال شود، با تشکیل کمپین هایی در مخالفت با این فیلم، از صرف بودجه این مملکت برای ساخت فیلمهایی که نه دنیای این مردم را می سازد و نه آخرتشان را جلوگیری شود.
عبدالرضا محمدبیگیv
"کاش امام زمان (عج) کمی فحش هم بلد باشد!"
وحشت میکنم از فکر کردن به این جمله هاشمی رفسنجانی که در یکی از مصاحبه هایش حدودا سال 76 به خبرنگاری گفت: ما فکر میکنیم امام زمان(عج) هم که بیاید همین کاری را میکند که ما تابحال کرده ایم!....
تصور اینکه شاهد ظهور امام زمانی باشیم که میخواهد همان کارهایی را انجام دهد و همان حرفهایی را بزند که حضرات انجام داده اند و گفته اند، حداقل برای من که بسیار ناامید کننده است.
بعضی وقتها که پای صحبتهای آقایان می نشینم و بعد از گوش کردن به حدود دو ساعت سخنرانی کسل کننده، احساس میکنم چیزی به من اضافه نشده است، بیاد این جمله حاج آقا می افتم و میگویم یعنی امام زمان(عج) هم بعد از ظهور قرار است همین سخنرانیهای تکراری بدون خروجی را داشته باشد؟!
آنوقت است که آرزو میکنم ای کاش امام وعده داده شده کمی متفاوت باشد...، اینقدر اهل کلی گویی و در لفافه حرف زدن نباشد.... کمی هم رک و بدون پرده با مردم سخن بگوید..... کمی هم بد و بی راه به خطاکاران بگوید.... اصلا آرزو دارم امام زمان کمی هم فحش بلد باشد .... فحشهای آبداری که دل مظلومین جامعه را خنک کند!
آرزو دارم کاش مهدی موعود در اولین اقدام خود بعد از ظهور، مسئولین را جمع کند و بجای سخنرانی های بی رنگ و بویی که مقامات نظام در این سالها به خورد ملت دادند چنین سخنرانی کند:
"بسم الله الرحمن الرحیم
من مهدی موعود ، در اولین گام جهت اصلاح امت جدم، شما به اصطلاح مسئولین جمهوری اسلامی را دعوت کرده ام تا حجت را بر شما تمام کنم. نه با کسی تعارف دارم و نه حوصله حرف های مفت بی خاصیت را دارم. لذا سریع یکسری نکات را به شما گوشزد میکنم.
از اقتصاد شروع میکنم.
من نمی دانم کدام پدر سوخته ای گفته که مردم هم مالیات بدهند، هم عوارض، هم آبونمان و هم خمس و زکات، و آخرش زندگیشان این باشد که هست! آیا دین جد من چنین خواسته؟ از چند جا از مردم میگیرید؟ چقدر صدقاتشان را به باد دادید. این را بدانید که صدقه و احسان برای اموری مثل مدرسه سازی و کتابخوانی سگش شرف دارد به هزینه کردن برای تزئینات مساجد و امام زاده ها؟
از امروز همه باید فقط یک مالیات به دولت بدهند و از پرداخت چندین مالیات و عوارض و خمس و زکات معاف خواهند بود.
خاک بر سر بی شرفتان که اجازه می دهید ساده ترین کالاها مثل عروسک و سرسره کودکان تا نخ و سوزن را وارد کشور کنند و تازه به وارد کنندگان این آشغلها تسهیلات و اعتبار میدهید اما همیشه در دادن تسهیلات به تولیدکنندگان جزء داخلی، یا منابع ندارید و یا صرفا به سودآوری می اندیشید.
مگر علی(ع) نگفته در حکومت اسلامی زندگی مسؤولین باید در حد ضعیفترین آنها باشد!؟
پس شما دیوث ها در خانه های میلیاردی شمال تهران چه غلطی می کنید؟!
حرام لقمه های پلید! از جیب چه کسی این ضیافتهای پر هزینه را بپا می دارید و حق ملت بخت برگشته را به اسم شام و ناهار کاری! در شکمهای پرنشدنی خود می ریزید؟
ای کفتارها! آیا نمی توانید با مترو و اتوبوس و تاکسی به سر کار خود حاضر شوید که هر روز باید راننده مخصوص سازمانتان شما را ببرد و بیاورد؟ تازه برای اعضای خانوادتان هم راننده ا ی از اداره تان اختصاص میدهید؟ شما غلط می کنید ماشین اداره را سرویس مدرسه بچه تان کرده اید.
روی سخن بعدی ام با نمایندگان مجلس است. شما پفیوزهایی که حداقل حقوق را 800 هزار تومان تعیین میکنید و حقوق 80 میلیونی مدیران را هم قانونی می دانید؟!
پس نواب و فقهایی که خود را جانشینان من معرفی می کنند کجا هستند که با شنیدن این بی عدالتیها هیچ صدایی از آنها بلند نشده است؟
از این به بعد حقوق نمایندگان مردم در مجلس باید مطابق حداقل دستمزد کارگرانی باشد که خودشان در مجلس تصویب می کنند. به این نمایندگان از خدابیخبر که قانون پرداخت حقوق مادام العمر مسئولان را برای توشیح به بنده داده اند، عرض میکنم که بیلاخ! به این خیال خوش باشید. در حکومت من از این مفت خوریها خبری نیست.
شما ای نماینده های مغز فندقی! مگر همه از تعطیلات زیاد در این مملکت به ستوه نیامده اند که شما یک روز دیگر را به بهانه تاج گذاری من تعطیل می کنید. ابله ها! مگر دوران امامت من دوران بخور و بخواب و استراحت است که آغازش را تعطیل می کنید؟
و شما ای به اصطلاح مجتهدین خرفت! شما خود را نماینده من به مردم معرفی کرده اید، ولی با این قیافه و این سبیل تراشیده و این ریش نامرتب یک متری آبروی مرا برده اید. مگر پیامبرمان نگفته ریش بیش از یک مشت در آتش است؟ پس این دمب خر چیست که بر صورت کریه خود درست کرده اید؟
و شما اهالی سینما و فرهنگ! من گوش شما چلغوزها را هم خواهم پیچاند. فارسی وان راه انداخته اید توی سینما؟ بجز سوژه های خیانت زن به مرد و مرد به زن موضوع آموزنده دیگری برای تولید ندارید؟!
شما که ادعای شعور و فرهنگتان کون خر را پاره میکند! چرا در تمام فیلمهای سینمایی دو زاری بی خاصیتتان یک فیلم تولید نکرده اید که در آن شخصیت مثبت یا منفی فیلم در حال سیگار کشیدن نباشد؟ راستش را بگوئید از کدام شرکت دخانی تغذیه می شوید؟
ای خائنین کوته فکر! چرا در صدا و سیمای ملی تا صدها میلیون تومان دریافت نکنید از تولیدات داخلی نامی نمیبرید ولی 24 ساعته و به صورت رایگان در حال پخش اخبار برندهای بزرگی مثل سامسونگ و الجی هستید؟ پفیوزهای راحت طلب! به چه حقی دو سال از زندگی جوانان را تقریبا رایگان در اختیار می گیرید و تازه این امر را خدمت مقدس نامیده اید؟ کجای آن مقدس است وقتی دو سال از بهترین ایام یک انسان را به کم ارزش ترین امور اختصاص بدهیم و بعد از دو سال جوان در اوج نیاز و شهوت و بیچارگی را به حال خود به میان جامعه می فرستیم.
برای تشویق مردم به ازدواج و فرزندآوری از خودتان طرح های احمقانه ای صادر می کنید که مثلا با هر فرزند ، سه ماه از خدمت مقدس سربازی کم می کنیم! این طرح ها آدم را یاد داستان مردمی می اندازد که پادشاهشان آنها را به صف کرد تا یک به یک ترتیبشان را بدهد و خواسته آنها فقط این بود که لطفا کاری کنید کمتر در صف معطل شویم!
باز برای تشویق جوانان به ازدواج یا شاید هم فقط برای ایجاد رونق در بازار، پرداخت وامهای 80 میلیونی و 160 میلیونی را با سودهای دو رقمی تصویب می کنید. پس فرق شما با نزول خورهای یهودی چیست؟ حق جوانان فقیر این مملکت ثروتمند این است که 160 میلیون بلا عوض بگیرند. نه اینکه 160 میلیون به آنها بدهید و بیش از 300 میلیون تومان از آنها اصل و فرع بگیرید!
و اما شما شهرداران بوزینه چگونه به خودتان جرات میدهید جلوی کارگاه کوچک تولیدی تازه راه اندازی شده جوانان این مملکت بلوک سیمانی بگذارید فقط بجرم پرداخت نکردن عوارض. تولیدکنندگان خرده پای کشورتان را به خاک سیاه می نشانید و در عوض در و دیوار شهر را پر میکنید از بنرهای اقتصاد مقاومتی!
وطن فروشان الدنگ! مگر در ایران تولیدات یخچال و لباسشویی نداریم که در سال اقتصاد مقاومتی در و دیوار شهر را پر کرده اید از تبلیغ تولیدات آمریکایی و اروپایی مثل بوش و ...؟
بجای حل مشکلات مردم قانون های کودکانه ای تصویب می کنید که ساعت 9 شب که بیشترین حضور مردم در معابر و پارکهاست درب دستشویی های عمومی بسته شود یا در بافتهای فرسوده که تنگترین خیابانها را و بیشترین مشکلات ترافیکی و فرهنگی را دارد مجوز ساخت آپارتمان بدون پارکینگ می دهید! ...
از ورزش بگویم!... به وزیر کون گشاد ورزش هشدار میدهم جمع کنید این بساط ناعادلانه را در ورزش. کمی به رشته های مختلف ورزشی غیرفوتبال هم بها بدهید. جلوی این بی فرهنگیها در مطبوعات ورزشی را بگیرید. اگر همت خود ورزشکاران این کشور نبود که شما تاحالا هیچ گوهی نخورده بودید؟
به مسئولین سیب زمینی پشندی و بی خاصیت کشاورزی هم امر میکنم. در این چند ده سال که آنقدر عرضه نداشته اید که یک آمار جامع از کشاورزان و زمینهای زراعی و نیاز کشور جمع و جور کنید. شما ابله ها کشاورزی این کشور را نابود کردید. هنوز که هنوز است یکسال مشکل پیاز دارید و سال بعد مشکل سیب زمینی. حفر روزافزون چاههای عمیق مملکت را به نابودی کشانده، پس شما چه غلطی می کنید؟
لاشخورهای مادر قحبه ای که درختان و فضای سبز این کشور را به آتش می کشند تا برای خود کاخ و ویلا بنا کنند را بگیرید و همان تنه های نیمه سوخته را در ما تحتشان فرو کنید تا دیگر هوس خیانت به میلیاردها جاندار این کره خاکی به سرشان نزند.....
فعلا همین قدر کافی است. بجنبید که وقت نداریم. جلسه بعد یکی یکی بیرون می آورمتان و در مورد کارهایی که برای اصلاح امور مملکت کرده اید سوال می پرسم. اگر مردم قانع نشدند من میدانم و شما.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته"
ساعت هفت و نیم صبحه، مشغول انجام کارهای روزمره هستم که یکی از کارشناسای سازمان وارد اتاق میشه. از الآن پیش بینی میکنم که امروز یه روز خاصه. چون این آقای کارشناس شخصیت خاصی داره. برخلاف سمت و قد و هیکل بزرگش یه عادت کودکانه داره و اون اینه که اگه سریع به خواستش نرسه، فی الفور گله و شکایت پیش مدیرای چند رده بالاتر میبره و خلاصه از کاه، برات کوه میسازه...
آقای کارشناس در مقابلم می ایسته و میگه ساعت 8 صبح باید به جلسه ای برسم برای همین، همین حالا یه آژانس میخوام.
میگم: آژانس ها در اختیار همکار دیگمه که تا 5 دقیقه دیگه میرسه. آقای کارشناس میگه: من دیرم میشه، همین الان هماهنگ کن یه ماشین بیاد.
موبایل همکاری که مسئول خودروهاست رو میگیرم، میگم: مشتری داری، کی میای؟
میگه:دو سه دقیقه دیگه میرسم و گوشی رو قطع میکنه.
رو به آقای کارشناس میکنم و میگم: راننده ها در اختیار من نیست. صبر کن سه چهار دقیقه دیگه مسئولش می رسه.
با حالت طلبکارانه ای از اتاق ما خارج میشه و به سمت اتاق معاونت میره.
بعد از یک دقیقه برمیگرده و میگه: آقای معاون گفتن یه ماشین بدین.....
کمی مکث میکنه و با لحن تهدید آمیزی ادامه میده: میخوای خودش بیاد بهت دستور بده؟
میگم: استاد! ممکنه اون همکارم که مسئول خودروهاست، ماشینها رو برای پروژه ای رزرو نگه داشته باشه. من نمیتونم بدون هماهنگی اون ماشینی رو خرج کنم. اگه مدیر سازمان هم بیاد من همین رو بهش میگم.
دوباره سریع از اتاق میره بیرون و به اتاق معاونت وارد میشه. تلفن اتاقمون زنگ می خوره. حدسم درسته، آقای معاونت هستند.
گوشی رو بر میدارم و قبل از اونکه ایشون حرفی بزنن خودم میگم: آقا من بهشون گفتم دو سه دقیقه صبر کنین، عوض صبر کردن پریدن تو اتاق شما. واقعا این رفتار هم برای ایشون و هم برای همه ما زشته!
آقای معاون میگن: حالا اشکال نداره، یه ماشین به ایشون بدین.
میگم چشم، ولی هنوز گوشی رو سر جاش نگذاشتم که همکارم میرسه و یه ماشین به آقای کارشناس میده...
همه این اتفاقات در عرض 6 دقیقه اتفاق افتاده! حالا ساعت هفت و سی و شش دقیقه است.
.....
بعد از ظهر همان روزه. تلفن زنگ میزنه و معاونت دیگه سازمان ماجرای صبح رو از مسئول مستقیمم پیگیری میکنه...
ظاهرا آقای کارشناس علاقمند هستند موضوع را در تمام سطوح پیگیری نمایند!
با توجه به شناختی که از روحیات ایشون دارم اصلا ناراحت نیستم. چون معتقدم این رفتار، گونه ای بیماری در سازمان ما و البته در کل کشور ماست و لذا نباید از دست یک بیمار دلگیر بود.
اما حیفم میاد سکوت کنم. به اتاق کارشناس محترم میرم و در حالی که مثل همیشه با لبخند باهاش صحبت میکنم بهش میگم: اومدم بهت بگم من اصلا از دستت ناراحت نیستم. فقط دلم برات میسوزه! اگه وقتی دبستان میرفتی، اون موقع که همکلاسیات دست به مدادت میزدن و تو فوری پیش مدیر میپریدی و گریه میکردی، مدیر مدرسه گوشت رو میپیچوند و بهت میگفت که زیر آب زدن و خبرچینی چه کار زشتیه، الآن تو اینجوری بار نمیومدی....
........
یک تجربه شخصی:
بعد از 15 سال کار در سیستم اداری، به این نتیجه رسیدم که زیرآب زنها به 4 دلیل ممکن است زیرآب همکارشون رو بزنن.
دسته اول برای خود شیرین کردن و پوشش کاستی های خود یا برای اثبات خود زیرآب زنی می کنند و دسته دوم برای تخریب نفر مقابل که خصومتی با او دارند.
دسته ای از زیرآب زنهای بچه مثبت هم هستند که برای اصلاح امور سازمان خود، چند نفر رو به نابودی میکشند و دسته چهارم که البته این دوست کارشناسمون از این دسته به شمار می ره بدون داشتن هیچ کدام از سه انگیزه ی گفته شده فقط بصورت عادت این کار رو میکنن و احتمالا از اینکار بگونه ای لذت میبرند .
از این دسته افراد اصلا ناراحت نشوید. اینها بیمارند!
لطفا به کار خود ادامه دهید.
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
"قربونت برم آقا! چه عظمتی داره بارگاهت، چقدر زیبا و با شکوهه! نور به قبرت بباره امام!.. واقعا حق معمار انقلاب ایران همینه. ایشان ولی نعمت همه مردم هستند و گردن همه مردم حق دارن. اصلا وظیفه مردمه که هزینه این گنبد و بارگاه رو بدن....."
شما فکر میکنید چند درصد مردم با دیدن گنبد و حرم امام خمینی این جملات را بر زبان خواهند راند؟ گنبدی که 26 سال است که داربست های اطرف آن به پایین نیامده و هر روز به شکلی و با هزینه های هنگفت بازسازی می شود.
در خوش بینانه ترین حالت پیشنهاد دهندگان و سازندگان این مرقد و گنبد انتظار شنیدن الفاظ فوق را از زائران و دوستداران امام را داشته اند. اما در عمل چه اتفاقی افتاده؟ چند درصد مردم از این هزینه ها راضی اند؟ چند درصد مردم با دیدن تجملات موجود در مرقد امام، هزینه های سرسام آور و معماری خسروانی مرقد مطهر ابراز رضایت می کنند و آنها را نشانه عظمت و افتخار ایران و اسلام می دانند؟
انتشار تصاویر مقبره های ساده تمام رهبران مذهبی جهان، در کنار مرقد آنچنانی امام راحل، چه چیز را در ذهن جوانان این کشور متبلور می سازد جز ریا و اصراف و تضاد بین حرف و عمل مسؤولین کشور و انقلاب؟!
آیا سزاوار است که مدرسه ها و سایر مراکز فرهنگی با کمبود بوجه مواجه شده و یا بدلیل عدم پرداخت اجاره بها و ... تعطیل گردند در حالی که دهها میلیارد تومان فقط صرف زیبا سازی اطراف حرم بنیانگزار انقلاب مستضعفین جهان بشود؟
هرچند که همیشه گفته اند جلوی ضرر را از هر وقت بگیرید منفعت است، اما بعید میدانم حتی با جلوگیری از توسعه مرقد امام، آثار سوء و مخرب هزینه های انجام شده تا کنون از بین برود. بلکه تنها راه بازگرداندن اعتماد به افکار عمومی مردم ، تخریب این مسجد ضرار و جلوگیری از تکرار ساخت چنین مقبره هایی برای هر کس در هر مقامی می باشد. مقبره امام مستضعفین و مراد و راهنمای کوخ نشینان جهان را ساده تر باید دید. این حق من و همه مریدان این رهبر عظیم الشأن است.
آقای رئیس جمهور شما من را نشناسید. چند سال پیش بجرم انتقاد از دولت شما وبلاگم مسدود شد. و این در حالیست که چه در آن سال و چه هم اکنون، هزاران سایت و کانال تلگرامی در حال انتشار انواع و اقسام فیلم و کلیپ سکسی و مستهجن هستند و هرگز فیلتر نشده اند.
همانطور که پارازیتهای سرطان آور شما روزانه جهت چند سایت ضدانقلاب معدود بر سر و روی ملت می بارد، اما باز هم صدها شبکه ماهواره ای مستهجن 24 ساعته در حال پخش برنامه های خود با بالاترین کیفیت هستند و شما را به قدر ارزنی نگران نمی کند.
قصد تجاوز به یک دختر 6 ساله و سپس کشتن او، حاصل چه چیز می تواند باشد جز همین فیلمها و عکسها و شبکه های ماهواره ای و کانالهای سکس تلگرامی؟!
شاید هنوز هم شعار آزادی سر میدهید و با فیلترینگ مخالفید. حق هم دارید، بالاخره همین شعارهای مردم فریب چند میلیون رای برای شما به ارمغان آورده و نباید رای خود را از دست بدهید.
هم در دولت شما و هم در دولت اصلاحات با فیلترینگ مخالفت شد، و جمع آوری ماهواره و بستن شبکه های اجتماعی فاسد را راهکار مناسبی برای مبارزه با تهاجم فرهنگی نمی دانستید. اما راهکار شما چه بود؟ چه اقدام عملی برای گمراه نشدن جوانان این کشور به کار بستید؟ جز اینکه رقم وام های بانکی با سودهای آنچنانی را روز بروز بالاتر ببرید، شاید جوانان به ازدواج ترغیب شوند!
برای جوان 17 ساله ای که تنها یک موبایل دارد و به راحتی یک کلیک بر روی برنامه سایفون قادر است به میلیونها فیلم تمام سکس دست پیدا کند هم فکری کرده اید؟
به این فکر نکرده اید که جوان 17 ساله ای که صحنه ارتباط سکسی زن و مرد را ببیند دیگر نه به درس و مشق که دیگر به هیچ چیز دیگری نمی تواند فکر کند جز سکس.
و برای خروج از این بن بست تنها سه راه وجود دارد:
تقوا پیشه کردن، خودارضایی و یا سکس.
آقای روحانی! شاید شما و وزیر فرهنگ عزیزتان توانسته باشید در دوران جوانیتان که البته این حجم فیلم و عکس سکسی هم در اختیارتان نبود، تقوا پیشه کنید! اما ایمان همه به اندازه ایمان شما قوی نیست و لذا بالاجبار به راههای دوم و سوم متوسل می شوند که البته مشکلشان را حل که نمیکند، دو چندان میکند.
قاتل ستایش، بدون هیچ شک، قربانی همین فیلمها و شبکه هایی است که شما و دولت شما تمام قد از آن حمایت میکنید و جلوی فیلتر شدنشان را میگیرید.
قطعا ستایش اولین قربانی این طرز فکر شما نبوده و آخرین آنها هم نخواهد بود. منتظر باشید که جوانهای تا دیروز معصوم این مملکت، با اسلحه مسموم فیلترشکنها و شبکه های مجازی آلوده، مانند گرگهای وحشی که نه خواهر می شناسند و نه مادر، بجان نوامیس خود و دیگران افتاده و آنوقت دیگر برای هر تصمیمی دیر است.
اگر قاتل ستایش در سن 17 سالگی و با دیدن تصاویر مستهجنی که هم فکران شما عدم فیلترینگ آنها را آزادی می دانند، تحریک می شود و چون طعمه ای در خور نمی یابد، ناچار گرگ صفت به جان دختر 6 ساله ی همسایه می افتد و از ترس آبرو به جنایتی دیگر دست می زند، قطعا همه دولتمردان و در راس آنها شما جناب رییس جمهور و وزیر فرهنگ شما در این جنایت سهیم هستید. شما آقای رئیس جمهور قاتل ستایشها و قاتل روح قاتلان ستایشها هستید.
کاش کمی بخودتان بیایید.
عبدالرضا محمدبیگی
Www.Beigi57.blogfa.com
معرفی کانال تلگرام: کانال مذهبی در تلگرام: کانال فیلم و کلیپ در نرم افزار تلگرام:
کانال نخود هر آش:
بدون شک کوروش کبیر از خاصان زمین بوده و ویژگی های منحصر به فرد ایشان قابل انکار نیست. اما دوست داران کوروش نیز ویژگیهای جالبی دارند و باصطلاح تناقضات و پارادکسهای جالبی را میتوان در رفتار این افراد مشاهده کرد:
1- افتخار تمامی دوستداران کوروش، یک لوح بجامانده از زمان ایشان است که یکسری فرامین بر آن حک شده است که مهمترین آنها برابری انسانها و آزادی عقیده است.
اما کوروش دوستان معمولا کمترین بهایی به این امر نداده و غالبا طرفداران ادیان الهی را به سخره میگیرند و با نیش و کنایه سعی در عقب افتاده نشان دادن پیروان ادیان دارند.
2- یکی از دلایل عقب افتاده بودن مسلمانان را پیروی از دستورات 1400 سال پیش می دانند، در حالی که پیامبر اسلام بیش از هزار سال بعد از کوروش بوده و طبعا شناختش نسبت به نیازهای بشر امروزی هزار سال به روز تر بوده است.
3- غالبا این افراد نژاد ایرانیان را برتر از هر نژاد دیگری خصوصا اعراب می دانند، در صورتی که اولا این حرفها مخالف منشور کوروش مبنی بر احترام به همه اقوام است و ثانیا ایران 2500 سال پیش بسیار وسیعتر از این و شامل بسیاری از کشورهای عرب امروز نیز بوده است.
4- یکی از مسائلی که سعی در تلقین به جامعه هستند این است که ایرانیان همیشه خداپرست بوده اند و نیازی به دین اسلام نداشته اند. در صورتی که اولا اگر قدری تاریخ بخوانیم متوجه می شویم که اتفاقا ظلم پادشاهان ایران و فساد روحانیون ذرتشتی و انحرافاتی که در این دین وجود داشته مردم ایران را تشنه دین جدید و بدون تحریف اسلام کرده بود. ایرانیان با شنیدن روش زندگی حاکمان اسلامی قبل از بنی امیه، عاشق سلوک و حکومت داری مسلمین بوده اند. (نارضایتیها عمدتا از زمان ظلمهای برخی از حاکمان بنی امیه شروع شده است)
ثانیا این افراد قسمتهایی از تاریخ را که ایرانیان به انحراف کشیده شده و پیرو ادیانی مانند دین مانی و مزدک شدند و به قدری به فضاحت افتادند که حتی زنان خود را در اختیار یکدیگر قرار میدادند و فساد در این سرزمین بیداد میکرده را نادیده میگیرند. و معلوم نیست اگر اسلام ظهور نمی کرد این فساد تا کجا قرار بود گسترش یابد.
ثالثا این افراد در حالی ادعای خداپرستی ایرانیان و قدمت و کیفیت دین ذرتشت را دارند که اکثر آنها از دین ذرتشت تنها یک جمله پندار و گفتار و کردار نیک را شنیده اند و اصولا هیچ اطلاع دیگری از این دین تحریف شده ندارند.
5- ویژگی دیگر این افراد این است که برخلاف ادعاهایشان مبنی بر عشق کشور و میهن پرستی، آنجا که پای عمل به میان می آید و تهدیدی متوجه کشور می شود، کمتر دیده و شنیده می شوند، کما اینکه در جنگ تحمیلی و دفاع از کشور در مقابل دشمن، بیشترین شرکت کنندگان در جبهه و بیشترین شهدا، مذهبیونی بودند که اصلا میانه ای با کوروش و سایر پادشاهان ایران نداشتند.
به نظر می رسد شبکه های ماهواره ای و مجازی موفق شده اند از برخی از جوانهای این سرزمین یکسری انسان بی دین و بی هویت بسازند. انسانهایی که گاهی از هر دینی فراری اند، گاهی نخواسته دین مسیحیت را و گاهی دین ذرتشت را برتر از اسلام می دانند، و این در صورتی است که حتی یک صفحه مطالعه درباره هیچ دینی نداشته اند. افرادی که شعار میهن دوستی سر می دهند، اما تنها شناختشان از وطن، صرفا چند نام مانند کوروش و جمشید است. افرادی که به یک جمله در تلگرام بسرعت اعتقاد و ایمان پیدا می کنند، اما هزاران جلد کتاب و تحقیق دانشمندان را بی ارزش می دانند.
البته این یک رسم دیرینه است که خداوند در زمان آسایش فراموش می شود. شاید روزی، زمانی، همین افراد خدا و دین او را جستجو کنند، زمانی که نعمت های مادی و معنوی از زندگی آنها رخت بربندد، قطعا خدا را یاد خواهند کرد، ولی آیا ارزش ایمان در زمان فقر و بیماری با زمان تندرستی و ثروت و یا ایمان در زمان جوانی با زمان کهنسالی یکسان است؟
در حال برگشت از محل کار به منزل بودم. دختر خانم جوانی از سمت مقابل می آمد که نوع پوشش نظر هر بیننده ای رو به خودش جلب می کرد. کفشهای فسفری، شلوار چسبان و از همه مهمتر مانتویی که کاملا باز و رها، تی شرت و شلوار خانم رو بطور کامل به نمایش گذاشته بود. نمی تونستم بی تفاوت باشم. سعی کردم بخودم جرأت داده و به سمتش برم...
- ببخشید خانم! یه خواهش کوچیکی داشتم.
- بفرمائید.
- خانوم ممکنه همینطوری که در حال حرکت هستید و مانتوتون بازه ازتون یه عکس بگیرم؟ قصد مزاحمت ندارم. میخواستم عکستون رو توی اینترنت بگذارم بعنوان یک خانم خوش تیپ و خوش لباس.
در حالی که سعی می کرد دو طرف مانتوش رو به سمت جلو بکشه که روی شکمش رو بیشتر بپوشونه، گفت:
- یعنی چی آقا؟! نه به شما و نه به هیچ کس دیگه ای اجازه نمیدم از من عکس بگیرن. لطفا مزاحم نشین.
گفتم:
- خانم این همه ملت ، مرد و زن، آشنا و غریبه داشتن همینطوری شما رو میدیدن. حتی وقتی مانتوتون از این هم بازتر بود. حالا فقط من یک نفر نامحرم شدم؟ یعنی دیدن عکستون از دیدن خود خودتون، بدتره؟!
نگاهی از روی عصبانیت به من انداخت و درحالی که سعی میکرد بیشتر برای پوشوندن جلوی خودش از شال درازش هم استفاده کنه، با سرعت به راهش ادامه داد....
این روزها از سوی برخی جوانان کشور سوالی مطرح می شود که اسلام چگونه وارد ایران شد و حکومت قدرتمند ایران چگونه مغلوب سپاه نوپای اسلام گردید. در گذشته این مساله فکر خود من را هم مشغول کرده بود. شاید قابل قبول باشد که به زور شمشیر بشود یک کشور را هرچقدر هم که قدرتمند باشد فتح کرد ولی هرگز نمی توانستم قبول کنم که با زور و فشار و خونریزی بتوان پذیرش یک دین را به مردم یک سرزمین تحمیل کرد. چرا که قطعاً خونریزی و فساد نزد همه اقوام دنیا نفرت انگیز است و باعث دفع می شود نه جذب.
این بود که مشغول مطالعه چندین کتاب تاریخی از جمله دو قرن سکوت، تاریخ طبری و کتابهای مشهور دیگر در این زمینه شدم. با مطالعه این کتابها و سایر کتابهای تاریخی ، چیزی که تا این لحظه به آن دست پیدا کرده ام این است که که ظلم پادشاهان ساسانی به مردم، فاصله طبقانی بسیار زیاد حاکمان با مردم عادی و تحریف دین مجوس و انحرافات و فساد روحانیون ذرتشتی عامل اصلی تمایل پارسیان به دین جدید و راه و روش آن بوده است. دینی ناب و تحریف نشده که بر خلاف آیین مردم سرزمین پارس هیچ تمایزی را بین افراد جامعه قائل نمی باشد. آیین مردم ایران هر چه بوده در زمان ظهور اسلام تحریف شده بوده و طبیعتاً ارزش یک دین به خلوص آن است و دینی که تحریف شده باشد ارزشی هم نخواهد داشت. بعنوان نمونه، در ذیل قسمتی از کتاب «دو قرن سکوت» دکتر عبدالحسین زرین کوب (صفحه 61) را عینا نقل کرده ام:
«.... در واقع فتح نهاوند در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود. پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد بود. پیروزی نهایی سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی بود. رفتار ساده اعراب در جنگ قادسیه، و پیروزی شگفت انگیزی که بدان آسانی برای آنها دست داد و به نصرت آسمانی می مانست جنگجویان ایران را در نبرد به تردید می انداخت. این اعراب که جای خسروان پرشکوه و جلال ساسانی را می گرفتند مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند. خلیفه آنها (عمر)که در مدینه می زیست از آنهمه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست هیچ نداشت و مثل همه مردم بود. سلمان فارسی که بعدها از جانب عمر به حکومت مدائن رسید نان جو می خورد و جامه پشمین داشت. این مایه سادگی، در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه امرا و بزرگان ساسانی را با دشواری و رنج و با پرداخت مالیاتهای سنگین تامین می کردند اسلام را ارج و بهای فراوان داد. در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به دربار می رفتند به ناچار پنام (روبند) در روی می کشیدند، عربان ساده دل با خلیفه ی پیغمبر خویش که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک می کردند. خلیفه با آنها در مسجد می نشست و مشورت می کرد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع می کردند و بر وی ایراد می گرفتند و این شیوه رفتار، ناچار پارسیانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش به ستوه آمده بودند بر آن می داشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده تحسین بنگرند.»
عبدالرضا محمدبیگی
telegram.me/beigi1357
به سراغ قرآن می روم. سعی می کنم روزی یک صفحه قرآن را با ترجمه حتما مطالعه کنم. امشب آیاتی از سوره آل عمران را خواندم که به حال و هوای مذاکرات هسته ای و شرایط کشور بسیار نزدیک است.... شرایطی که ایران و چند کشور غربی را پشت میز مذاکره نشانده و همه در ظاهر به هم لبخند می زنند. همه تعهداتی را گردن می گیرند. ایران با حسن نیت به تمام تعهدات خود عمل می کند، اما هر روز شاهد یک بی مهری و تحریم از سوی طرف مقابل است. به آیات 119 و 120 سوره آل عمران دقت کنید. قضاوت با خودتان:
«شما کسانی هستید که آنها را دوست می دارید؛ اما آنها شما را دوست ندارند. در حالی که شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). هنگامی که شما را ملاقات می کنند می گویند:«ایمان آورده ایم» اما هنگامی که تنها می شوند از شدت خشم بر شما، سرانگشتان خود را به دندان می گزند! بگو: «با همین خشمی که دارید، بمیرید! خدا از اسرار درون سینه ها آگاه است.»(119)
اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت می کند، و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند. اما اگر در برابرشان استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه های آنان به شما زیانی نمی رساند؛ خداوند به آنچه انجام می دهند، احاطه دارد.(120)»
داشتم از ایستگاه مترو خارج میشدم که چشمم به یک سری کتاب در مقابل یک کتابفروشی افتاد. کتابهای خاصی که میشد از عنوان آنها یا از اسم نویسنده آنها حدس زد که مجوز ارشاد ندارند. کتابهایی مثل صدسال تنهایی، عایشه بعد از پیامبر و کتابهایی از صادق هدایت و ....
اما کیفیت چاپ و نو بودن آنها، باعث شد بی اختیار جلو رفته و از فروشنده بپرسم : "چاپ جدیده؟"
و فروشنده با کمال آرامش در حالی که چندتا از همون کتابها را از قفسه های کتابخانه در میاورد و جلوی من می گذاشت گفت: "نه آقا، اینها چاپ زیر زمینیه!"
.....
کاری به محتوای این کتابها و اینکه فروشندگان آنها دنبال چه مقصد و منافعی هستند ندارم، اما آیا واقعا" با این وضعیت که هر کس در هر کجا هر کتابی را که بخواهد با بالاترین کیفیت میتواند تهیه کند و نظارتی قوی در این زمینه وجود ندارد، دیگر صدور و یا عدم صدور مجوز برای چاپ یک کتاب اهمیت دارد؟!
آیا جای خالی پلیس فرهنگی، مشابه پلیس فتا، در این موارد احساس نمیشود؟!
وقتی پوسترهای تبلیغاتی بعضی از کاندیداداهای مجلس یا شورای شهر را نگاه میکنم، تعجب میکنم از اینکه چگونه یک نفر میتواند همزمان اینهمه فعالیت را با هم انجام بدهد... بعضی نامزدهای انتخاباتی علاوه براینکه عضو هیأت مدیره و مدیرعامل چندین شرکت و مؤسسه ریز و درشت هستند، همزمان در مؤسسات مختلف آموزشی درحال تدریس بوده و تألیفات متعددی هم در موضوعات مختلف داشته اند. گذشته از این وجه اشتراک بسیاری از این افراد داشتن فن بیان خوب و سخنرانی های متعدد در مجامع مختلف می باشد.
گاهی فکر میکنم ممکن است یکی از دلایلی که غالبا این افراد پس از انتخاب و رأی آوردن، نمی تواند موفق عمل کنند، بی ارتباط با همین سوابق درخشانشان نیست. آیا فردی که همزمان مسؤول چند مؤسسه و استاد چند دانشکده است، وقتی هم برای اینکه یک
نماینده خوب مجلس و یا یک عضو فعال شورای شهر باشد دارد؟! آیا این فرد می تواند به تمام نقاط حوزه انتخابی خود سر زده و از مسائل مبتلابه مردمی که به او رأی داده اند مطلع شود؟!
ای کاش مسؤولین کشور، اینقدر توانا !! نبودند و فقط بلد بودند به مسؤولیتی که به
عهده گرفته اند بپردازند.
نگارنده: عبدالرضا محمدبیگی(وبلاگ جرقه)
واقعاً ملت عجیبی هستیم و کشور عجیبی داریم.
یک نمونه این عجیب بودن را همه تجربه کرده ایم: وقتی بنزین گران می شود، همه برای خرید ماشین هجوم می بریم و باعث گران شدن آن می شویم. اما وقتی کالایی ارزان می شود، خرید نمی کنیم شاید ارزان تر شود! که این دو مورد حداقل در کتب اقتصادی معتبر قابل توجیه نیست!
اما نمونه دیگر شگفت انگیز بودن مردم کشورم را در چند روز گذشته شاهد بودم: وقتی مردمی را دیدم که در برخی از میادین شهر راه را بسته بودند و مشغول شادمانی بودند. با کف و سوت و سردادن شعار.
مطمئن بودم که تعداد بسیار زیادی از این افراد که مشغول شادمانی هستند اصلا متن بیانیه لوزان را نخوانده اند. چرا که اگر چنین بود اگر عزای عمومی اعلام نمی کردند، لااقل شادمانی هم نمی کردند.
آخر مگر عقب نشینی بسیار زیاد ایران از مواضع 12 سال گذشته خود، (حتی اگر بالاجبار و برای رفع برخی از مشکلات کشور باید صورت می گرفت)، شادمانی و پایکوبی دارد؟!
چند نمونه از دستاورد تیم قوی مذاکره کننده کشورمان به شرح ذیل می باشد. اگر شما هم جزء شادی کنندگان این روزها هستید لطفا این چند خط را از دست ندهید:
- تأکید شده بود که فردو مرکز تحقیق و توسعه باشد و در آن دستکم 1000 دستگاه سانتریفیوژ برای غنیسازی به کار گرفته شود اما، آقایان موافقت کردهاند که در این مرکز حداقل برای 15 سال نهفقط غنیسازی اورانیوم صورت نپذیرد بلکه هیچگونه فعالیت تحقیق و توسعهای که مرتبط با غنیسازی اورانیوم باشد نیز انجام نشود و معلوم نیست جناب رئیسجمهور با چه توجیهی در گزارش تلویزیونی خود از حفظ تحقیق و توسعه در فعالیت هستهای کشورمان به مردم خبر میدهد؟!
- در توافقنامه لوزان تعهد کردهاند که از حدود 20 هزار سانتریفیوژ فعال فقط تعداد 5060 دستگاه آنهم از نوع IR-1 که نسل اول سانتریفیوژهاست در تاسیسات نطنز استفاده شود و متعهد شدهاند دستکم برای مدت 10 سال از سانتریفیوژهای پیشرفته مدلهای 2 و 4 و 5 و 6 و 8 که دستاورد دانشمندان هستهای کشورمان است استفادهای نشود! آیا میتوان از این تعهد که به معنای از دست دادن دستاوردهاست با عنوان دستاورد لوزان یاد کرده و به آن افتخار کرد؟!
- ایران در توافق لوزان متعهد شده است که حداقل برای مدت 15 سال ذخایر اورانیوم
غنی شده خود را از 10 هزار کیلوگرم کنونی به 300 کیلوگرم کاهش
دهد و 9700 کیلوگرم دیگر را اکسیده کرده و از تیپ اورانیوم غنی شده خارج
کند، آیا کاهش 9700 کیلوگرم اورانیوم غنی شده از ذخایر کشورمان که حاصل زحمات
شبانهروزی و ایثار و شهادت دانشمندان هستهای است، درخور تقدیر است یا...؟!
- فقط نیمنگاهی به متن توافق لوزان به وضوح نشان میدهد امتیازاتی که ایران
سخاوتمندانه تقدیم حریف کرده است، شفاف و قابل اندازهگیری است اما، آنچه حریف بر
عهده گرفته است، مبهم، چندپهلو و تفسیرپذیر است به گونهای که «وعده نسیه» گویاترین تعریف برای آن است.
- قرار بود و مسئولان هستهای بارها اعلام کرده بودند که هیچ توافقی را بدون لغو
همه تحریمها نمیپذیریم. ولی در متن توافق لوزان اولا؛ سخن از تعلیق در میان است و نه لغو، ثانیا؛ فقط بخشی از
تحریمها تعلیق میشود، ثالثا؛ همین تعلیق نیز قرار است در فاصله 10 تا 15 ساله
صورت پذیرد و رابعا که از همه بااهمیتتر است این که تعلیق بخشی از تحریمها به
گزارش آژانس و راستیآزمایی تعهدات ایران موکول شده است و درباره بند اخیر گفتنی
است که؛
الف: آژانس طی 12 سال گذشته علیرغم همه بازرسیها و اطمینان از صلحآمیز بودن فعالیت هستهای کشورمان حاضر به تأیید آن نشده است.
ب: از متن توافق برمیآید و پذیرش اجرای پروتکل الحاقی - بازرسی از هر مکان در هر زمان- نیز حاکی از آن است که این بازرسیها تحت عنوان PMD- ابعاد احتمالی نظامی- صورت میپذیرد، یعنی آژانس باید اعلام کند که در فعالیتهای نظامی ایران، هیچ نمونهای که احتمال - دقتکنید فقط احتمال- بهرهگیری از آن در سلاح هستهای وجود داشته باشد، دیده نشده است! و این در حالی است که به قول خانم وندی شرمن بسیاری از موشکهای ساخت ایران قابلیت حمل کلاهک هستهای دارند و باید نابود شوند! به بیان دیگر، گزارش آژانس از یکسو مشروط به آن است که از تولید موشکهای بالستیک دست بکشیم و موشکهای تولید شده را نابود کنیم و از سوی دیگر تعلیق تحریمها مشروط به همین گزارش آژانس خواهد بود و از آنجا که آژانس موشکهای بالستیک را تحت گزاره PMD ارزیابی میکند! تحریمهای تعلیق شده نیز در اولین بازه زمانی مجددا برقرار خواهد شد. یعنی امتیازات را دادهایم و تحریمها نیز به جای خود باقی ماندهاند! آیا این، همان فرمول «برد-برد»! مورد نظر است؟!
در صورتی که کارمند دولت هستید حتما از این تجربیات استفاده کنید:
1- در یک سیستم دولتی؛ سعی کنید «لال بودن» را تمرین کنید! این تمرین در میزان عزیز بودن شما بسیار موثر است.
2- در یک سیستم دولتی؛ هیچگاه کارمندان را با یکدیگر مقایسه نکنید؛ چون قطعا شاهد تبعیض خواهید بود.
3- در یک سیستم دولتی؛ اگر مدیرتان 3 یا 4 ایراد دارد انتظار رفتنش را نکشید، چون قطعا نفر بعدی او 43 ایراد دارد!
4- در یک سیستم دولتی؛ می توانید با کارهای کم و کوچک، محبوبیت فراوانی به دست آورید؛ فقط کافی است «زبان» خود را تقویت کنید!
5- در یک سیستم دولتی؛ ممکن است که هر چه بیشتر کار کنید، بیشتر خوار و خفیف باشید.
6- در یک سیستم دولتی؛ با اشکالات سازمانتان بسازید و هرگز آنها را با مدیرتان در میان نگذارید؛ درغیر این صورت یک مشکل دیگر به سازمان اضافه می شود. آن مشکل، شما هستید!
7- در یک سیستم دولتی؛ اشتباهات یک مدیر را هیچگاه به مدیر دیگر نگویید؛ در غیر اینصورت بجای یک مدیر، دو مدیر در مقابل شما موضع گیری خواهند کرد.
8- در یک سیستم دولتی؛ با انجام کارهای مختلف و فعالیتهای به موقع، نظم شما تشخیص داده نمی شود؛ بلکه برای این کار راههای ساده تری هم هست. مثلا فقط کافیست همیشه میز کارتان را منظم نگه دارید!
9- در یک سیستم دولتی؛ اضافه بر کارهای معمول کار اضافه ای انجام ندهید؛ در غیر اینصورت انتظار پاداش بیشتری نیز نداشته باشید.
10- در یک سیستم دولتی؛ همیشه حرفها (فرمایشات) مدیرتان را تایید کنید، حتی اگر از نظر او «ماست، سیاه باشد!»
11- در یک سیستم دولتی؛ تنها کاری که واجب است سریع انجام دهید، کاری است که مدیر شما شخصا از شما خواسته است.
12- در یک سیستم دولتی؛ تنها انگیزه ای که می تواند شما را وادار به کار کند «کسب روزی حلال» است.
13- در یک سیستم دولتی؛ آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه؛ مگر اینکه با گربه نسبتی داشته باشید!
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
از وقتی 20 ساله شدهبودم، نگران این بودم که نکنه خواستگار نداشتهباشم. از همون روز تصمیم گرفتم یه فکری بکنم. با خودم گفتم شاید اگه مانتوی کوتاهتری بپوشم، یا یخورده، آرایشم رو غلیظتر کنم، یا یخورده موهامو بیشتر بیرون بذارم، یه نفر پیدا بشه و جذب زیباییم بشه!
اتفاقا فکرم درست از آب در اومد. اونم نه یه نفر، چندین نفر مجذوب زیباییم شده بودن و دائم دور و برم میپلکیدن. یکی کرایه ماشینم رو حساب میکرد و یکی برام خوراکی میگرفت. یکی شده بود رانندهی شخصی و یکی شاعر مدیحهسرای من...............
ولی نمیدونم کجای کارم اشکال داشت که تا حالا که سی و پنج سالمه، هیچکدومشون ازم خواستگاری نکرده!
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
با اینکه برخی مسئولین سعی میکنن سرشون رو توی برف کنن تا
واقعیات رو نبینن ولی خوب که دقت کنی میبینی کل مملکت یـــه
جورایی درگیر این داستانه!
...
پسری 15-16 ساله رو در نظر بگیرین...
پدر و مادرش براش یه گوشی گرفتن که «در دسترس» باشه!
برای خونشون ماهواره خریدن تا از دنیا «باخبر» باشه!
بچشون هر جا و با هر کی میره کاری باهاش ندارن، تا «اجتماعی» بار بیاد!
هر لباسی بپوشه و هر آرایشی بکنه آزادش میزارن چون میخوان «حق انتخاب» داشته باشه!
برایش یه اتاق خصوصی درست میکنن و یه کامپیوتر شخصی در اختیارش میذارن تا «به روز باشه» ...
...
و آخرش به کجا میرسیم؟
....
تـــــــــــــوی مدرسه:
فقط کافیه برای یک لحظه بلوتوثش رو روشن کنه. یه عکس از یک زن برهنه براش مییاد که روش نوشته: «بفرست تا بفرستم. فقط فیلم و عکس خفن!» از ترس بلـوتـوثش رو خاموش میکنه... ولـــی الآن
دیگه اون دانشآموز سابق نیست، اون الان یک عکس خفن تو گوشیش داره که قبلا نداشت.
اون اصلا نمیتونست تصور کنه که مگه میشه یه خانوم باشخصیت، کاملا برهنه عکس بندازه؟...
تـــــــــــــــوی خونه:
ماهواره رو روشن میکنه. شنیده که شبکه «من و تو» یه عالمه برنامههای علمی توپ داره که تو هیچ
شبکه دیگه نمونش پیدا نمیشه. درست شنیده! یه برنامه خیلی جالب راز بقا در حال پخشه. واقعاً
محشره. در حالی که مجذوب این برنامه شده، یه دفعه برنامه بعدی این شبکه بدون وقفه شروع
میشه: «سکسیترینهنرپیشههای هالیوود!» این برنامه پشت صحنه فیلمهای مهیج، خانوادگی
و پرطرفدار هالیوود رو به نمایش میذاره و گهگاه هم همون صحنههای ماچ و رختخواب و ...
چشماش 4 تا میشه، حشرش بالا میزنه! نمیدونه باید چیکار کنه؟ بلند شه بره؟،
تلویزیون رو خاموش کنه؟ و یا ... اما مگه میشه از لذت تماشای این برنامههای خفن بگذره!؟...
تـــــوی خیـــــــــابون:
شاید اگه بره توی خیابون و وسط مردم و بین دوستاش از این حال و هوا در بیاد. ماهواره رو خاموش
میکنه ومیزنه تو کوچه... صدای قهقهی چند تا دختر که دارن توی کوچه با هم میگن و میخندن
توجهش رو جلب میکنه. اووف... یعنی اینا چی دارن به هم میگن؟ ... یه نیگا بهشون میندازه...
- «خدای من تا حالا دقت نکرده بودم، چه شلوارای چسبون و نازکی! میشه رگ پاهای این دخترا رو
از روی شلوار دید؟ چه مانتوهایی... فکر نمیکنم اگه اینا لخت مادرزاد توی خیابون راه میرفتن اینقدر
توجه آدما رو به خودشون جلب میکردن.»
یواش یواش نگاه عمیق تر میشه... یه لحظه فکر میکنه چقدر خوبه بتونم باهاشون رابطه داشته
باشم و ازدواج... اما خودش از حرف توی دلش خندش میگیره... ازدواج! من تازه 16 سالمه تازه
دو سال دیگه دیپلم میگیرم، بعدش باید برم سربازی... بعدش کو پول؟ کو کار؟ کو خونه... بعد
سرشو میندازه پایین و یواش میگه «من هنوز بچم.... ولی اگه بچم این «لامصب» رو چیکارش کنم؟»....
پشت کـــــــامپیوتر:
معلمش یه تکلیف بهشون داده که در موردش تحقیق کنن. وارد اینترنت میشه...
میخواد در مورد نقش خانواده و پدر و مادر در رشد و آینده فرزندان تحقیق کنه. توی باکس گوگل میزنه:
«خانواده، پدر، مادر، نقش آن در رشد فرزندان»چندتا سایت مفید در بالا بهش معرفی میشه،... هیمنطور
که پایینتر مییاد، مطالب سایتها بیربط تر میشه. تا اینکه میرسه به سایتهایی با مضامین ... داستانهای خانوادگی، سکس، .... یه کلیک و ... دیگه کار تمومه ...
آخر شب میشه و تحقیق همچنان در جای خود باقی مانده...
نتیجــــــــــــــه ...
نوشتن این مطالب به معنای مخالفت نگارنده با تکنولوژی، ماهواره، موبایل، اینترنت و ... نیست.
بلکه مقصود نگارنده
تنها یادآوری و گوشزد کردن این مطلب است که باید فکری کرد. اگر این آزادیها و این فیلمها و
سایتها در اختیار جوامع غربی و شرقی قرار دارد، در عوض قضایای دوستی دختر و پسر، مراکز
مختلف برای تخلیه شهوت و ... نیزبرای آنها حل شده است.
اما در این جامعه که نه تنها مراکز فوق وجود ندارد، سن ازدواج نیز بسیار بالا رفته
(بعضا تا بیش از 30 سالگی)، آیا نباید این مسائل را جدیتر گرفت...
جوان 15 سالهی ما از سکس همه چیز میداند. امروزه بچه ها با این تکنولوژی!ها زودتر به
بلوغ جنسی میرسند. اما در سایر موارد دیرتر بالغ میشود.
متاسفانه هیچ فکری برای سیستم آموزش و پرورش ما نمیشود. این سیستم باید به گونهای
اصلاح شود که دانشآموزان زودتر مطالب مفید و موثر را یادگرفته و سن دیپلم گرفتن به حدود
15 سال برسد. جوانها همانطور که زودتر مسائل جنسی را میفهمند باید زودتر وارد اجتماع،
کار، اقتصاد و ... شوند تا زودتر هم ازدواج کنند.
جوان 15 سالهای که با مسائل جنسی آشنا میشود، و در سن 30 سالگی شرایط ازدواج را
پیدا میکند، در این 15 سال فاصله سه راه دارد...
1- ارتباط نامشروع
2- خود ارضایی
3- سرکوب میل جنسی
که هر سه مورد تاثیرات بسیار نامطلوبی در زندگی مشترک آینده او خواهد داشت. دیگر وقت آن
رسیده مسئولین
فکری اساسی کنند... کم کردن سالهای تحصیل، تشویق به ازدواج جوانها در زیر سن 25 سال،
و هر روش دیگربرای آسان شدن ازدواج و برطرف کردن ترس جوانها از ازدواج و ...
به قلم: عبدالرضا محمدبیگی
نرگس 12 سالشه و در کلاس دوم راهنمایی درس میخونه. یه دختر خوش بر و رو و خوش اندامه، اما در عین حال حجاب نسبتا کاملی داره. آخه اون تو یه خونواده مذهبی بزرگ شده. درسته که وقتی فقط 9 سالش بود براش جشن تکلیف برگزار کردن، ولی خب اونموقع خیلی بچه بود و مسائلی مثل دین و حجاب و نماز و روزه رو خیلی جدی نمیگرفت. فقط بهش گفته بودن حجاب چیز خیلی خوبیه. حضرت فاطمه و همهی زنهای خوب عالم با حجاب بودن و زنهای دیگه رو هم به حجاب توصیه میکردن. مادر نرگس هم یه زن باحجابه و همیشه تواین زمینه مواظب دخترش هست....
این روزها نرگس بیشتر به این قضیه فکر میکنه. حجاب چیه؟ چرا دخترها باید موهاشون رو بپوشونن ولی پسرها لازم نیست؟ چرا دخترها نباید با آرایش بیرون برن؟ این فکرها هر روز توی ذهنش چرخ میخوره. خودش سعی میکنه برای این سوالها، جواب پیدا کنه. مثلا:
- خب خدا و پیغمبر گفتن دیگه. حتما چیز لازمی بوده.....ولی خدا و پیغمبر هم بدون دلیل حرف نمیزنن. باید یه دلیل داشته باشه...
تصمیم میگیره از پدرش بپرسه.
فرهاد، پدر نرگس در حال روزنامه خوندنه که با سوال نرگس به خودش مییاد:
- بابا! چرا ما باید حجاب داشته باشیم؟
فرهاد سرش رو از روی روزنامه بلند میکنه و میگه: بابا این چیزها رو که خیلی وقته توی مدرسه خوندی. خب ما مسلمانها باید حجاب داشته باشیم دیگه. لابد برای امنیته. زنها با حجاب امنیت بیشتری دارن. زیباترن. توی جامعه بهتر میتونن حضور داشته باشن ....
نرگس وسط حرفش میپره و میگه: این چیزا یعنی اینکه ما بخاطر اینکه مردها نگاهمون نکنن باید حجاب داشته باشیم. برای اینکه از دست مردها در امان باشیم! خب به مردها بگین به ما نگاه نکنن.
فرهاد یه نگاهی به دخترش میندازه. تو فکر فرو می ره. دخترش دیگه بزرگ شده و از بعضی چیزا سردر میاره. فرهاد فکر میکنه که می تونه یه سری از مسائل رو برای دخترش بازکنه:
- ببین دخترم! یه سری از مسائل فطریه، توی ذات آدمیزاده. مسائل دختر پسری هم از اون چیزاس. آدمها به جنس مخالفشون متمایل میشن. مردها بیشتر. این تو ذاتشونه. بنابراین هر کاری بکنی که مردها زنها رو نیگاه نکنن، نمیشه.....
فرهاد در حال زدن این حرفهاس که ناهید خانم مادر نرگس که توی آشپزخونه در حال ظرف شستنه، گوشهاش تیز میشه! ظرفها رو آهسته تر میشوره تا صدای فرهاد رو بهتر بشنوه.
فرهاد در حال صحبته که دوباره نرگس میپرسه: بابا یعنی اگه شما هم توی خیابون یه خانوم آرایش کرده ببینی، بهش نگاه میکنی؟
فرهاد مونده که چی جواب بده؟ اگر بگه نه دروغ گفته و اگه بگه آره، ممکنه در ذهن دخترش یه مرد هوسباز به نظر بیاد.
ترجیح میده با دخترش صادق باشه....
- خب دخترم! این قضیه یه مساله فطریه. خانومای بدحجاب جلب توجه میکنن. خب یه نیروی شدیدی هست که .... اینه که میگن زنها باید خودشون رو بپوشونن تا مردها حواسشون پرت نشه.... میدونی اگه حواسشون پرت بشه اونوقت دیگه به خانومبچههای خودشون توجه نمیکنن. همش حواسشون میره جاهایی که نباید بره.
آخه مردها تو این قضیه خیلی ضعیفن. البته این یه نعمته که خداوند به مردها اعطا کرده تا تشکیل خونواده بدن. اگه مردها اینجوری نبودن که اونوقت خونوادهای تشکیل نمیدادن و نسل آدمیزاد ور میافتاد. از اون طرف خداوند زنها رو تو این زمینه محکمتر آفریده تا جامعه به سمت بیبندوباری کشیده نشه. اگه تمایلات زنها هم مثل مردها بود دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشد....
ناهید خانوم، دیگه طاقت نمییاره. از آشپزخونه مییاد بیرون و میگه: بله بله! چشمم روشن! شما هم آره فرهاد آقا! این چرت و پرتا چیه که داری میگی؟
فرهاد از اینکه ناهید خانوم حرفهاش رو شنیده جا میخوره! سعی میکنه حرفهاش رو تعدیل کنه:
- البته خانوم من خودم سعی میکنم توصیههای بزرگان دین رو در نظر بگیرم و به هیچ زنی نگاه نکنم. افراد با ایمان خودشون رو کنترل میکنن....
نرگس دوباره میپرسه: یعنی افراد با ایمان با فطرتشون مقابله میکنن؟
فرهاد گیج شده. نمیدونه به نرگس یک جواب صریح و صحیح بده و یا جوابی بده که ناهید خانوم رو آتیشی نکنه! ....
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
خدا پدر و مادر این «پاورپوینت» رو بیامرزه! خدمتی که این نرمافزار به جامعه بشری کرده تاحالا هیچ بنیبشری نکرده!
کدوم آدمیه که بتونه در عرض چند ساعت یک «استاد» تحویل جامعه بده؟
ولی «پاورپوینت» خوب میتونه این کار رو بکنه!...
این روزا، استادا و مشاورای زیادی رو میشه پیدا کرد که فقط با چند تا دونه فایل پاورپوینت کولاک میکنن. به اصطلاح بر و بچ، میترکونن!
برای این کار اول باید «تریپ»مون رو درست کنیم (یه دست کت و شلوار مارکدار این وسط نقش خیلی مهمی بازی میکنه.) ...
بعد نوبت یه عکس پرسنلی شیکه. برای بالا بردن کلاس کار توصیه میشه عکس، با کراوات یا پاپیون باشه. یادتون نره که هنوز عقل خیلی از مدیرا تو چشمشونه....
حالا باید یه رزومه دهن پر کن واسه خودتون درست کنین. برای این کار لازم نیست واقعاً جایی سابقه اجرایی داشته باشین. مثلا میتونین تو اینترنت یه چرخی بزنین و تو چند تا انجمن و تالار عضو بشین. اگه انجمن های خارج از کشور رو هم انتخاب کنین که دیگه حرف نداره. مثلا میتونین برین عضو انجمن منابع انسانی آمریکا یا کانادا بشین. البته بعضی از این انجمنا مدرک مرتبط و یا حق عضویت میخواد که اگه درآمدهای آینده رو در نظر بگیرین میبینید که این پولا پیش اون درآمده پول خرده!
بعد از عضویت میتونین تو رزومتون با آب و تاب بنویسید: «عضو انجمن فلان، عضو کانون بهمان و ...»
حالا میرسیم سر اصل کار: فایلهای پاورپوینت.
لپ تاپ که یادتون نرفته؟! بعد از تهیه یه لپ تاپ با یه هارد جادار، باید برین تو اینترنت یه چرخی بزنید و از این ور و از اون ور مطلب گیر بیارین. البته درمورد موضوعی که میخواین راجعش مشاوره بدین.
فایلهای متنی مختلفی رو که گرفتین، تحت یه فرمت خوشگل مشنگ در بیارین و اسم خودتون رو تو تموم صفحاتش، پایین یا بالای صفحات تکرار کنین. انگار که این چیزا رو خود خودتون با هزار زور و زحمت تدوین کردین و به رشته تحریر در اوردین...
تریپ آمادس؟
فایلهاتون تکمیله؟
....
حالا میریم سر مشاوره در یک سازمان...
داشت یادم میرفت... استفاده از لغات اون ور آبی .... چیزی که میتونه معجزه کنه!
کافیه چند تا کلمه لاتین رو حفظ کنین و جایگزین کلمات فارسی کنین. بجای آب بگین واتر، بجای گواهینامه: سرتیفیکیت. بجای عملکرد: پرفرمنس، بجای کیفیت: کوالیتی و .... آخه اگه کارشناسای سازمان همه حرفاتون رو متوجه بشن که دیگه نیازی به مشاور احساس نمی کنن. شما با بکاربردن کلمات نامأنوس، باعث میشین که سازمان احساس کنه که یه چیزایی بارتونه که اونها ازش سر در نمیارن.به یاد داشته باشید که در حین استفاده از این لغات، از لغات عربی و دینی هم تا میتونین پرهیز کنین! این کار در روشن فکر جلوه دادن شما خیلی موثره. گاهی هم می تونین توی حرفاتون نیش و کنایه به ایرانیا و مسلمونا و فرهنگ خودی بزنین تا خودتون رو خیلی خیلی آدم های کلاسی نشون بدین...
خب... برگردیم سر فایلهای پاورپوینت... ببینید این فایلهایی که شما در اوردین، کلی و عمومیه. باید به اصطلاح «بومی» بشه. منتها هر سازمان با سازمان دیگه خیلی فرق میکنه. برای شناخت سازمان طرف حسابتونم لازم نیست زحمت زیادی بکشین.
از این روشی که میگم استفاده کنین:
روز اول که میرین توی سازمان، بگین: «من نمیخوام به شما ماهی بدم، میخوام به شما ماهیگیری یاد بدم.» با گفتن این جمله مدیران سازمان کلی حال میکنن.
ادامه بدین: «روش من کوچینگه. یعنی مثل یک مربی در کنارتون هستم و به شما آموزش میدم. تا خوبِ خوب کارها رو خودتون یادبگیرین و انجام بدین.»...
با این روش، شما هر جلسه میتونین با کمک فایلهای پاورپوینتتون، مختصری راجع به یه موضوع صحبت کنین و از کارشناسای اون سازمان بخواهین راجع به اون موضوع توی سازمانشون تحقیق کنن. اونوقت جلسه بعد مطالب جمع آوری شده توسط کارشناسای همون سازمان رو با فایلهای پاورپوینت خودتون تلفیق میکنین و به به ... یه کار خوشگل، آماده ارائه به سازمان میشه.... دیگه اینکه حرفای شما عملی میشه یا نه، به شما ربطی نداره. شما فقط یک مشاور هستین.
اگه کارتون قابل اجرا نبود، شما حق مشاورتون رو میگیرین و اجرا به شما ارتباطی نداره و اگه کارتون اجرا شد که چه بهتر، یه سابقه براتون درست میشه که میتونین جاهای دیگه تو بوق و کرنا کنین که من فلان جا فلان کار رو اجرا کردم.
به موازات همه این تلاشها، ارتباطات موثر با یکی از مقامات بلند پایه اون سازمان رو هم فراموش نکنین. با این ارتباط، حتی اگه همه کارشناسای سازمان هم به این نتیجه برسن که بود و نبود شما هیچ تاثیری برای سازمان نداره، یا حتی نبودنتون بهتر از بودنتونه، باز هم حمایت مقام ارشد اون سازمان، ادامه فعالیت شما رو تضمین میکنه...
.... شما الان یک «مشاور حرفهای» هستین. به شما تبریک میگم. با این روش، میتونین دست کم درآمدی معادل 60 هزارتومان در ساعت داشته باشید!
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
چه رنگ و لعابی... چه کیفیتی... چه برنامههای توپی!
مگه میشه کسی این شبکه رو ببینه و ازش تعریف نکنه؟! بدون هیچ اغراقی، این شبکه جزء 4 شبکه اول پربیننده فارسیزبان ماهواره به حساب میاد. این شبکه گمشده خیلی از ایرانیهاست و انصافاً که مخاطبهای خودش رو هم که جوونها و زنها هستند رو به خوبی پیدا کرده. در نگاه اول هر کسی که این شبکه رو میبینه اعتراف میکنه که:
بابا ایول! اینا عجب خوب کار میکنن. هر مطلب سیاسی، علمی و تاریخی رو به بهترین شکل نشون میدن. خصوصا اینکه لابه لای هر برنامشون هم از چاشنی آشپزی، موسیقی، طنز و رقص هم استفاده میکنن!
اینا که مثل ما نیستن، شبکه 3 رو راه انداختیم، اسمش رو گذاشتیم شبکه «جوان»، یا داره فوتبال نشون میده، یا فیلمهای بیکیفیت خارجی و یا خیلی هنر کنیم تو بهترین جشنهامون، یه سری خواننده رو هم دعوت میکنیم، خواننده که چه عرض کنم، مداح! توی مراسمهای مذهبی هم که دیگه شبکه یک و دو و سه فرق نمیکنه.. همشون تبدیل میشن به نمایشگاه ریش و پشم!
برنامه «بفرمایید شام» که شده جزء زندگی همه... 4 نفر زن و مردی که هیچ نسبتی هم با هم ندارن، 4 شب، با همدیگه حال میکنن و مشروب میخورن و راجع به همه چیز اظهار نظر میکنن.
برنامه «بیوگرافی»، میره تا فیهاماخالدون طرف رو در میاره. معلوم نیست این اطلاعات رو از کجا اوردن!
برنامه «هوتن» رو که دیگه نگو...، مردی با 100 چهره! چقدر قشنگ ادای همه رو در میاره و از اون عجیبتر روش ساخت این برنامهس که چقدر عالی شخصیتهای مختلفی که این یکنفر اجرا میکنه باهمدیگه فیلم بازی میکنن.
اوووف! از برنامه «شعر یادت نره» نگو که همش سرگرمی و کرکره خندهس...
«من و تو» در سادگی و گیرایی مشابه شبکه «فارسی وانِ» اما مفاهیم سطحی رو به گونه ای عرضه می کنه که برای قشر روشنفکر هم ترغیب کنندهس.
یه روز، با خودم فکر کردم، یه شبکه ماهوارهای احتمالاً باید روزی چندصدمیلیون هزینه داشته باشه. چندصدمیلیون تومان!... این شبکه هم که تبلیغات و آگهی خاصی نداره. پس هزینههاش رو از کجا در میاره؟
آخه از قدیم گفتن: «هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیره!»
شاید هم اینها برای رضای خدا این شبکه رو راه انداختن. مثلا وقتی دیدن مردم ایران از این نعمت محروم هستند گفتن بیاین یه شبکه رو راه بندازیم، یه ثوابی هم کردیم! ولی مگه میشه؟ من خودم برنامههای خبری این شبکه رو دیدم، برنامهای که چند تا پسر و دختر مانکن و دماغ عمل کرده میشینن دور هم و راجع به مسائل و مشکلات مردم ایران حرف میزنن. وقتی از محرومیتهای مردم ایران حرف میزنن قند تو دلشون آب میشه. با یه غرضورزی خاصی حرف میزنن. از طرز حرفزدنشون معلومه که دارن کیف میکنن که این مشکلات داره رو سر مردم ایران فرود میاد، اصلا یه خبر خوب در مورد ایران گفته نمیشه. حتی یک خبر! اونوقت چطور میان مفت و مجانی یه همچین هزینهای برای سرگرم کردن مردم ایران میدن؟
کنجکاو میشم.... توی اینترنت یه گشتی میزنم تا ببینم این شبکه از کجا تغذیه میشه.... حرف حسابش چیه و چی میخواد؟
اولین چیزی که نظرم رو به خودش جلب میکنه اینه که اکثر گردانندگان این شبکه رو «بهاییها» تشکیل میدن. البته صرف بهایی بودن اونها نکته منفیای نیست، چون آدم باید حرف درست رو از هرکسی شنوا باشه، حتی از کافر حربی...
نکته دیگه اینه که بودجه این شبکه، توسط تلویزیون بیبیسی، برخی از خوانندگان اونور آبی و برخی از افراد خاندان پهلوی تأمین میشه. اما اینها چرا باید این هزینه سنگین رو متقبل بشن؟!
از حمایت های مالی و غیر مالی انگلیس به این شبکه و امکاناتش هم نوشته: بودجه این شبکه ۴۰ برابر فارسی وانه، سرور اختصاصی، استریو های مجهز و تیم قوی، تجهیزات پشت صحنه بسیار حرفهای و مدرن، استفاده از آرشیو بسیار قوی بی بی سی و همچنین استفاده از تجربیات عوامل و دست اندر کاران حرفهای بی بی سی.
یادمه که جایی خوندم، یکی از روشنفکران اروپا گفته: دو چیز توانست ریشه اسلام را در اروپا بخشکاند، شراب و دخترکان زیبا روی.
و الآن در این شبکه بر همین دو عامل تاکید زیادی میشه. البته به صورت غیر مستقیم. این حرفها هیچ وقت به صورت مستقیم به مردم گفته نمیشه، ولی مگر نه اینه که در آخر تمام برنامههای «بفرمایید شام»، شرکت کنندگان که شاید مسلمان هم باشند، به راحتی مشروب و عرق میخورند و رقاصی میکنن
باز هم به دنبال اهداف دست اندرکاران و گردانندگان شبکه من و تو هستم....
در یک سایت اهداف زیر ذکر شده بود. این اهداف رو در زیر میارم. قضاوت با بینندگان این شبکه. البته، توصیه نخود هر آش اینه که یا این شبکه رو نبینیم و یا اگه دیدیم سعی کنیم بازیچه دست گردانندگان اون نشیم.
از نظر سیاسی:
1. تخریب مستقیم مسئولین و سیاست های نظام جمهوری اسلامی در قالب های طنز و جدی
2. سعی در بی اعتماد کردن مردم به مسئولین
3. بزرگنمایی مشکلات داخلی ایران و ایجاد روحیه یاس و نا امیدی از زندگی در داخل ایران.
4. مقایسه آزادی های مختلف در غرب و ایران و تحریک برای اغتشاش و اعتراض
5. معرفی جمهوری اسلامی ایران به عنوان حکومت ضد هنر و ضد زن
6. القاء عقب ماندگی از تمدن پیشرفته دنیا به قشر جوان کشور
7. القاء نبود آزادی و محدود بودن زنان در زمینه های اجتماعی، فرهنگی، هنری و سیاسی
از نظر فرهنگی:
۱. ترویج و تشویق دختران و زنان به داشتن روابط جنسی آزاد قبل از ازدواج
۲. معرفی غرب به عنوان جامعه آرمانی، برای جوانان
۳. ترویج ناهنجاری های اجتماعی، اخلاقی و اسلامی از قبیل خوردن شراب، و ارتباط زنان شوهر دار با پسران مجرد.
4. صمیمی، مثبت، موفق و الگو نشان دادن ایرانیان مقیم آمریکا و اروپا
5. تخریب مستقیم و غیر مستقیم حجاب، پوشش اسلامی، آداب و رسوم و اعتقادات زنان ایرانی
6. آموزش رقص های زننده و «تحریک کننده» توسط زنان مختلف
7. نشان دادن آزادی، جذابیت، ابتذال و برهنگی در سواحل کشورهای مختلف غربی
8. تغییر ذائقه مردم در استفاده از اوقات فراغت و تفریحات سالم
9. مصاحبه با ترانه خوان ها و رقاص های دوران پلهوی، زنده کردن یاد و خاطره آنها و معرفی آنها به عنوان بزرگان هنری ایران
10. ترویج شیطان پرستی و موسیقی های آنها
11. تحریک خوانندگان به خواندن موسیقی های اعتراضی نسبت به وضعیت موجود جامعه ایران
12. پخش صحنه ها و پشت صحنه های قسمت هایی از فیلم های مبتذل هالیوودی
از نظر دینی:
1. منفور نشان دادن اسلام و به چالش کشیدن قوانین اسلامی با پخش گزارش های مختلف
2. عقب مانده خواندن آداب و رسوم و اعتقادات دینی مردم ایران در رابطه با ازدواج
3. ترویج دین التقاطی و روابط آزاد
4. همطراز کردن پیامبران و انبیاء الهی با مرتازان و جادوگران
5. زیر سئوال بردن احکام و عقاید دینی و قوانین قضایی و حکومتی مربوط به زنان
از نظر اجتماعی:
۱- القاء نبودن آزادی بیان و آزادی عمل در ایران و نا راضی کردن مردم نسبت به امکانات موجود.
۲- زیر سئوال بردن نظام خانه و خانواده
۳- ترویج روابط نا مشروع در جامعه
۴- زیر سئوال بردن احکام اجتماعی مانند امر به معروف و نهی از منکر.
از نظر علمی
۱. ترویج مسائل غیر اخلاقی و مبتذل از طریق آزمایشهای به اصطلاح علمی
۲. مطرح کردن غرب به عنوان الگوی پیشرفت علمی و تجربی
۳. عقب مانده خواندن کشورهای اسلامی و در راس آنها ایران
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
روزهای اولی که استخدام شده بودم، وقتی برای نماز خوندن به نمازخانه میرفتم و عدهای از همکارها رو اونجا میدیدم که در حال چرت زدن هستن، به خودم می گفتم:
«اینا چرا کار نمی کنن؟ مگه برای کار کردن حقوق نمی گیرن؟ مگه نون حلال نمی خوان؟ خدای من! دنیا لحظه به لحظه در حال پیشرفته و اینا در خواب! این چه مملکتیه؟ کسی نیست اینا رو جمعشون کنه؟ ....»
****
و امروز....
در حالی که در نمازخانهی سازمان، در کنار یکی از همون همکارای خواب آلود، در حال دراز کشیدن هستم، با خودم میگم: «ای بابا!.... این بنده خدا هم لابد گیر یک مدیر نالایق افتاده.... این بنده خدا هم لابد توی این سیستم پیچیده مدیریتی! گیج و کلافه شده. شاید اون هم حرف حقی زده که به مصلحت سازمان بوده ولی به مصلحت مسئولینش نبوده! شاید اون هم از اینکه آدمهای نالایق روز به روز مثل توپ باد می کنن و بالا می رن، مغزش هنگ کرده. شاید اون هم از اینکه فقط مثل پله، وسیله ای شده برای بالا رفتن دیگران، خسته شده...
باید کمی بخوابم. باید کمی از این فضا دور بشم. شاید بعضی وقتها کار نکردن، بیشتر از کار کردن برای سازمان مفید باشه.... وای که چقدر خوابم میاد.....
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
توی مترو ایستاده بودم که متوجه شدم بغل دستیهام درمورد ایران و ایرانی حرف می زنن. شنیدم که یکیشون داشت از نژاد ایرانی تمجیدها می کرد و بعنوان نمونه هم مثالی زد. گفت در طول تاریخ حتی یک مورد بت پرستی برای ما ایرانیها ثبت نشده. ما ایرانیها همیشه موحد بودیم!
این حرفش من رو به فکر فرو برد. داشتم توی ذهنم تاریخ ایران رو از قبل از اسلام تا امروز مرور می کردم ببینم واقعا اینطوری بوده که چشمم به یک تابلو که در داخل مترو نصب شده بود افتاد. متن تابلو دو بیت شعر بود که به مناسبت تولد حضرت عباس(س)، در مترو نصب شده بود:
«یا من هو اسمه دوا» عباس است
«یا من هو ذکره شفا» عباس است
کعبه است حسین و کربلا هم قبله
در مذهب ما قبله نما عباس است
با خودم گفتم: بله ما هیچوقت بت پرست نبوده ایم ولی ای کاش این شعرا اینقدر در شعرهاشون غلو نمی کردن...
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
آقای معاون، در حال رفتن به اتاق جدیدش بود.... اتاقی که به تازگی دستور نونوار کردنش رو داده بود. این اولین دستور آقای معاون بعد از انتصابش بود. دستوری که پونصد میلیون تومان برای سازمانش آب خورد. دیوارکوبهای لوکس، کف پوش، گلدانهای متنوع، آکواریوم، و البته کتابخانه و میز و صندلی ....
آقای معاون، وارد اتاق شد، نگاهی از سرتاپای اتاق انداخت، ظاهراً هنوز از تحولاتی! که ایجاد کرده راضی نشده بود، کمی که جلوتر رفت ناگهان از شدت عصبانیت منفجر شد:
- «این آشغال رو کدوم احمقی ساخته؟!»
همه روسا و کارکنان وحشت زده شدند. دور آقای معاون رو گرفتند تا ببینند آقای معاون از چه چیزی اینچنین عصبانی شده.
مشکل از میز آقای معاون بود. میز کنفرانسی که به صورت سفارشی به مبلغ 20 میلیون تومان ساخته شده بود. رنگ میز کمرنگ تر از رنگ کتابخانه و دیوارکوبها بود!
پیشخدمتها برای اینکه آقای معاون بیشتر از این عصبانی نشه، میخواستن با سرعت میز رو از اتاق خارج کنن که میز به در و دیوار خورد و چندین لکه بر روی میز و دیوار ایجاد شد....
.....
الآن میز 20 میلیونی چندین ماهه که توی انبار سازمان مونده و دیگه کسی نگاهش هم نمی کنه....
در مقایسه با اینجور آدمها، شاید بشه گفت آدمهایی مثل فرعونها و نمرودها، اونقدرها که ما فکر می کنیم آدمهای بدی نبودن! وقتی یک پیشخدمت از پنیر و گردوی رئیسش هم نمی گذره، وقتی یک کارمند سازمان از اموال در اختیارش میلیونها تومان سوء استفاده می کنه و وقتی معاون یک سازمان، میلیونها تومان پول بیت المال رو صرف تزئین اتاق خودش می کنه، اونوقت از شاهان یک مملکت چه انتظاری داریم. اگر قدرت افراد و میزان سوء استفاده ای که آنها از قدرتشان می کنن به صورت نسبی بررسی بشه، شاید فرعونها و نمرودها کمتر از مدیرعامل یک سازمان در همین نظام، از قدرتشان سوء استفاده کرده باشن....
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
تازه توی واحد جدید مشغول به کار شدم.... کار عقب افتاده زیادی برای انجام دارم....
امروز هم مثل هر روز گرم کارم که یکی از همکارای واحد بغلی میاد تو...
بعد از سلام و احوال پرسی میشینه روبرومون و شروع می کنه از خودش و خاطراتش برامون بگه.... وقتی داره حرف می زنه به سختی می تونم تمرکز کنم.... خدای من! داره با قصه هاش کارهام رو عقب میندازه... هیچ چیز رو هم از قلم نمیندازه: از قیمت طلا و دلار، از شلوغی خیابان، از سوء مدیریت رئیسش، از تدبیر و پشتکارخودش! ....
نمیدونم چجوری حالیش کنم که من کار دارم و اون با این حرفاش مزاحم منه...
بالاخره از جاش بلند می شه. خوشحال می شم... اما خندم می گیره از جملات آخری که موقع خروج از اتاق به زبان میاره:
همینطور که داره گله می کنه از رفتار مدیران و مسئولینش، میگه: «... ولی من که وجدانم راحته. همیشه سعی کردم درست کار کنم و یه لقمه نون حلال برای زن و بچم ببرم! خدا رو شکر که پیش خدا و وجدانم خیالم راحته.»!
... در عجب می مونم از خلایقی که نون حرام رو فقط در دزدی آشکار از مال مردم و بیت المال می دونن!
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
چند روز قبل برای یک کار اداری به اداره برق منطقه شمیران رفتم. به استثناء یکی دو نفر تمام خانمهای شاغل در آن اداره، دارای ناخن مصنوعی لاک شده، آرایشهای غلیظ و مانتوهای عجیب و غریب بودند. ای کاش نیروی محترم انتظامی به جای اینکه خودش رو اذیت کنه و در سرما و گرما سر چهارراهها به دنبال افراد بدحجاب بگرده، یه سری هم به اداره جات دولتی و شرکتهای خدماتی وابسته به دولت می زد. قطعاً خوراک بهتری نصیبش می شد!
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی
در حالی که تمام شبکه های تلویزیونی و رادیویی، پر از اخبار و اطلاعات مربوط به شرکتهای معروف دنیا مثل سامسونگ، اپل، ال جی، سونی، و ... است، و این رسانه ها بصورت کاملا رایگان به تریبون این شرکتها تبدیل شده اند، ولی بسیار دیده شده که وقتی یک شرکت ایرانی به موفقیتی دست پیدا می کنه، به بهانه اینکه تبلیغ آن شرکت نشود! از آوردن نام آن شرکت و برند، خودداری می شود. اگر رسانه ملی به تولیدات ملی کم توجهی کند و بدون دریافت صدها میلیون پول حاضر به معرفی تولیدات داخلی نباشد، آیا امیدی به ارتقاء فرهنگ مصرف محصولات داخلی باقی می ماند؟!
نوشته: عبدالرضا محمدبیگی