جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

خوابم میاد!

 

روزهای اولی که استخدام شده بودم، وقتی برای نماز خوندن به نمازخانه میرفتم و عده‌ای از همکارها رو اونجا میدیدم که در حال چرت زدن هستن، به خودم می گفتم:

«اینا چرا کار نمی کنن؟ مگه برای کار کردن حقوق نمی گیرن؟ مگه نون حلال نمی خوان؟ خدای من! دنیا لحظه به لحظه در حال پیشرفته و اینا در خواب! این چه مملکتیه؟ کسی نیست اینا رو جمعشون کنه؟ ....»

****

و امروز....

در حالی که در نمازخانه‌ی سازمان، در کنار یکی از همون همکارای خواب آلود، در حال دراز کشیدن هستم، با خودم می‌گم: «ای بابا!.... این بنده خدا هم لابد گیر یک مدیر نالایق افتاده.... این بنده خدا هم لابد توی این سیستم پیچیده مدیریتی! گیج و کلافه شده. شاید اون هم حرف حقی زده که به مصلحت سازمان بوده ولی به مصلحت مسئولینش نبوده! شاید اون هم از اینکه آدمهای نالایق روز به روز مثل توپ باد می کنن و بالا می رن، مغزش هنگ کرده. شاید اون هم از اینکه فقط مثل پله، وسیله ای شده برای بالا رفتن دیگران، خسته شده...

باید کمی بخوابم. باید کمی از این فضا دور بشم. شاید بعضی وقتها کار نکردن، بیشتر از کار کردن برای سازمان مفید باشه.... وای که چقدر خوابم میاد.....

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد