جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

کمپین #ما_میفهمیم

هر روز در حال غر زدن هستیم. از بی عدالتی ها و حق کشی های سازمانهای مختلف گله میکنیم....
همه میدانیم که جامعه سالم اینگونه نباید باشد. همه میدانیم فساد و رشوه و پارتی بازی، در اداره جات غوغا میکند....
همه می دانیم، ... اما چرا هیچ کس اقدامی نمیکند؟ چرا از مراجع قانونی، نمی خواهیم که به این نابسامانیها سامان ببخشد؟...

شاید تصور میکنید صدایتان به جایی نمی رسد! یا شاید اشخاصی که باید به داد مردم رسیدگی کنند، خود آلوده ی بیداد شده اند؟
اما ما همچنان امیدواریم....
امیدواریم به اصلاح جامعه. جامعه ای که خودمان و فرزندانمان در آن زندگی می کنیم. اصلاح این جامعه حق ماست.
منبعد ما اجازه نمی دهیم هیچ کس و هیچ سازمان و دستگاهی این جامعه را آلوده کند. منبعد از این حالت بی تفاوتی خارج خواهیم شد و سنت فراموش شده امر به خوبیها و نهی از بدیها را زنده میکنیم. ما منبعد بی تفاوت نخواهیم بود. ما می‌فهمیم.



کمپین مردمی «#ما_میفهمیم» با هدف اطلاع رسانی و پیگیری در جهت رفع بی عدالتی ها و حق کشی های صورت گرفته توسط سازمانهای حکومتی تشکیل شده است.
بی عدالتی هایی که همه، آن را می بینند و لمس می کنند اما نمی دانند کجا آن را مطرح کنند و چگونه حق خود را بگیرند.
ظاهرا در کشور ایران، مردم به حقوق خود آشنا نیستند و مسىئولین کشور، عوض آموزش و اطلاع رسانی، از این ناآگاهی مردم، کمال استفاده را می برند.
 
در این کمپین همه آثار اعم از فیلم، عکس و متن که مربوط به بی عدالتی های سازمانهای حکومتی (دولتی و شبه دولتی)  می‌باشد، از طریق شبکه‌های اجتماعی چون «آپارات»، «اینستاگرام»، «تلگرام» و «فیس بوک» با تمامی ایرانیان به اشتراک گذاشته می‌شود.  
عموم مخاطبان می‌توانند از طریق اپلیکیشن‌های تلفن همراه  عکس، فیلم و متن مورد نظر خود در مورد هرگونه بی عدالتی و نقض قوانین را به این کمپین ارسال فرمایند.
برای به نتیجه رسیدن این مهم، در هر مقطع زمانی، به یک مساله می پردازیم و تا حصول نتیجه بحث مورد نظر را ادامه می دهیم.


در فاز اول، به زمین خواری شهرداری ها می پردازیم:
اخیرا مشاهده شده، بهترین زمینهای عمومی شهر از جمله پارکها و پیاده روها، در اختیار بانک شهر جهت اهداف تجاری قرار می گیرد.
از عموم اعضای این کمپین خواهش میکنیم، چنانچه  در اطراف محل زندگی خود، بانک شهر مبادرت به تاسیس باجه در زمینهای عمومی شهر کرده با ارسال عکس و فیلم از این باجه ها، این خیانت شهرداری را باطلاع سایر هموطنان برسانید.



شهرداری تهران به چه حقی مجوز احداث کیوسک های تجاری بانک شهر را در زمینهای عمومی شهر می دهد؟

آیا در اعطای مجوز فعالیت به شعب بانک شهر و سایر بانکها و مراکز تجاری، شرایط عادلانه و یکسانی وجود دارد؟

آیا کیوسک های بانک شهر سند تجاری دارند؟

آیا بانک شهر برای دریافت مجوز فعالیت، همانقدر به شهرداری می دهد که سایر بانکها و مراکز تجاری پرداخت می کنند.

آیا مردم بعنوان صاحبان حقیقی زمینهای عمومی، نباید در سود بانک شهر سهیم باشند؟

آیا کیوسک های بانک شهر در معابر و پارکها، سد معبر نمی کنند؟


کمپین #ما_میفهمیم

لطفا از کیوسک های بانک شهر در زمینهای ملی، خصوصا پارکها و پیاده روها عکس و فیلم تهیه کرده و ما را در این کمپین یاری کنید.


اینجا فلکه سوم تهرانپارس است.
استفاده بانک شهر از زمینهای اطراف میدان.
آیا هر موسسه اقتصادی دیگری، هم حق دارد در این مکانها فعالیت کند؟
#ما_میفهمیم:
تلگرام:
https://telegram.me/joinchat/BjqJpEAGRAn04lqeXq3cAg

اینستاگرام:
Ma_mifahmim

فیسبوک:
https://m.facebook.com/کمپین-ما_میفهمیم-لطفا-این-صفحه-را-به-دوستان-خود-معرفی-کنید-1833433846903182/?ref=bookmarksv

فازت چیه دختر؟!


مثل بعضی دخترای دیگه، یه مانتوی جلو باز پوشیده بود که باعث می شد کل اندامش از زیر شلوار و پیراهن نازکش پیدا باشه. برجستگی های بدنش بدون وجود مانتو، چندین برابر بیشتر نظر هر بیننده ای رو به خودش جلب می کرد. نمی دونم چرا اخیرا خانوما علاقه پیدا کردن در نمایش قسمتهای سکسی بدنشون توی خیابون با هم رقابت کنن!؟ شاید اینها مجرد هستن و میخوان به ملت بگن بابا ما هم این چیزا رو داریم. شاید دارن بازاریابی می کنن! ..... ولی نه ! بعضی هاشون در همون حالی که جلوی مانتو رو بازگذاشتن و در حال نمایش کالای چندصد گرمی خود هستند، با نامزد و شوهر و دوست پسراشون، شونه به شونه راه میرن. حالا بیا و فاز این مردها رو کشف کن که همراه این خانوما هستن! مثلا میخوان بگن ما خیلی روشنفکریم. یا شاید میخوان به ملت بگن، ببینین! مال زن من خوشگلتره!؟ شاید هم میخوان به زنهاشون گیر ندن تا زنهاشونم به اونها گیر ندن. ما که نفهمیدیم!......
خب کجا بودیم؟....
 آهان جلوی یکی از این خانومای مانتو باز. جلوتر رفتم و بهش گفتم: خانوم ببخشید من نگام به اونجای شما می افته بی اختیار لذت می برم. خواستم ازتون اجازه بگیرم یه خورده دیگه نگاه کنم...
یهویی کیفش رو از زیر بغلش بیرون کشید در حالی که مثل دیوونه ها به سر و کول من می کوبید جیغ و داد راه انداخت که خفه شو کثافت بیشعور دهاتی عقب افتاده. خاک تو اون سرت کنن. برو مال آبجی خاک تو سر خودت رو ببین....
همین طور که داشتم خودم رو از دست ضربات خانم نجات می دادم گفتم : خانم چرا اینجوری می کنین. بابا! همه ی ملت داشتن شما رو دید میزدن. من فقط خواستم ازتون اجازه گرفته باشم...

خلاصه اون روز بخیر گذشت. ولی من که هنوز نفهمیدم واقعا فاز این قبیل زنها و اون مردایی که همراه این زنهای مانتو جلوباز هستند چیه؟ شما میدونین؟

عبدالرضا محمدبیگی

تو پول بده تا کار من راه بیفته!

تو پول بده تا کار من راه بیفته!

هر روز سر و کله یک کارت هوشمند پیدا می شود. یک روز باید برای تعویض گواهینامه اقدام کنیم، روز دیگر برای تعویضکارت پایان خدمت، و یک روز هم برای کارت ملی. شناسنامه ها هم که باید تعویض شود. اخیرا هم که شایعه تعویضکارت خودرو به گوش می رسد. 

در این مورد چند سوال مطرح می شود: 

1- اگر تعویض این کارتها اجباری و به تشخیص سازمانهای زیر مجموعه دولت انجام می شود، چرا باید هزینه های چند ده هزارتومانی آن را مردم بپردازند؟ مگر پرداخت مالیات و عوارض برای انجام همین خدمات اجتماعی نیست؟ 

2- اگر دولت تصمیم میگیرد که برای کنترل بیشتر امور، این کارتها هوشمند شوند، چرا مردم باید ساعتها از وقتشان را در صف های طولانی تلف کنند؟ 

3- اگر معنای کارت هوشمند امکان استفاده چند منظوره از آنهاست پس چرا برای هر قسمت یک کارت هوشمند صادر می شود؟ مگر نمی شود در یک کارت هوشمند اطلاعات کارت ملی و پایان خدمت و گواهینامه را با هم گنجاند؟

*

این روزها بانک تجارت در حال تعویض عابر بانک های خود است و با توجه به اینکه این تصمیم از طرف بانک مرکزی بوده، برای تعویض کارتها از مردم هیچ وجهی دریافت نمی کند. 

چه خوب بود که بقیه ارگانها هم این را یاد بگیرند و وقتی تصمیم به انجام کاری می گیرند، هزینه تصمیم خود را از جیب و از وقت مردم پرداخت نمی کردند.

مردم هم باید یاد بگیرند که در این موارد ساکت ننشینند. چرا باید سازمانی دهها هزار تومان از ما بگیرد و کارتی تحویلمان بدهد که ارائه آن وظیفه ذاتی خود آن سازمان است!


عبدالرضا محمدبیگی

به بهانه ساخت فصل دوم "شهرزاد"

به بهانه آغاز فصل دوم شهرزاد

به بهانه ساخت فصل دوم "شهرزاد"

 قرار بود انقلاب ایران در سال 57 مقدمه یک انقلاب بزرگ فرهنگی باشد. قرار بود سینما و تلویزیون دانشگاه باشد برای عموم مردم. قرار نبود انقلاب فرهنگی در فیلمها و سریالها فقط محدود شود به یک وجب پارچه روی سر بازیگران زن، یا فقط جابجا شدن چند بازیگر با هم. قرار بود فیلمها ما را به جایی برسانند و در دنیا حرفی داشته باشیم برای زدن.

اما آنچه در هفته های گذشته در "شهرزاد" دیدیم با همه قرارهای انقلابیمان در تضاد بود. "شهرزاد" حرف جدیدی برای گفتن ندارد. صرفا یک داستان عاشقانه است. عاشقانه ای که در آن بجای گوگوش، ترانه علیدوستی و بجای فردین و وثوق، مصطفی زمانی و شهاب حسینی بازی کرده اند و البته چه خوب هم بازی کرده اند!...

در شهرزاد، همه ی چیزهای مخاطب پسند خوب و عالی سر جای خود قرار دارند. کارگردان خوب و حرفه ای، بازیگران بسیار توانمند، کیفیت عالی فیلمبرداری، دکور و سایر عوامل و البته یک داستان عاشقانه که مخاطب را به دنبال خود می کشاند... 

اکنون فصل اول این فیلم به پایان رسیده و جلساتی هم بین خود هنرمندان در تعریف و تمجید این فیلم برگزار می شود. اما منافع این فیلم برای کسی که 27 ساعت از بهترین ساعات زندگیش را صرف تماشای آن کرده و اگر از نسخه های کپی آن استفاده نکرده باشد، 27 بار مبلغ 4000 تومان یعنی 108000 تومان پرداخت کرده چه بوده است جز سرگرمی؟ ... و ما هم به به و چه چه راه انداخته ایم که آفرین بر عوامل این فیلم که مردم را از فیلمهای ماهواره به سمت این فیلم کشانده اند. 

اولا که طبق چه بررسی فنی و علمی متوجه شده اید که مخطبین این فیلم، قبلا فیلمهای ماهواره را می دیدند و بخاطر این فیلم، ماهواره دیدن آنها کم شده؟ و ثانیا اگر چنین مساله ای هم صادق باشد، اتفاق خارق العاده ای در حوزه فرهنگ این مملکت نیفتاده. چراکه عده ای بجای دیدن فیلمهای فارسی وان از ماهواره، همان محتویات فارسی وانی را کمی رو توش شده تر، در این فیلم دیده اند.

سوژهایی مانند عشق و علاقه به زنی که اکنون همسر یک مرد دیگر است یا ملاقاتهای عاشقانه ای که گهگاه بین یک زن شوهردار و عشق سابقش اتفاق می افتد و نزاع دو مرد برای به دست آوردن دل یک زن، همان سوژ ه های به اصطلاح فارسی وانی است که اینبار در فیلم مجوز دار "شهرزاد" و البته با هنر و توانمندی بسیار بالای کارگردان و بازیگران آن، بسیار جذاب تر از سریالهای درجه چندم خارجی از آب در آمده است. اما آیا واقعا به اندازه زمان و هزینه ای که مخاطبان آن برایش صرف کردند، خروجی داشت؟ و آیا به اندازه این همه به به و چه چهی که برخی راه انداخته اند این فیلم حرفی برای گفتن داشت؟

از مراجع و مجتهدین که اخیرا جز دعوت به شرکت در راهپیمایی و انتخابات صدای دیگری بگوش نمی رسد؛ لذا از عموم مردم درخواست می شود اگر قرار است در فصل دوم "شهرزاد" هم همین سوژه های فارسی وانی دنبال شود، با تشکیل کمپین هایی در مخالفت با این فیلم، از صرف بودجه این مملکت برای ساخت فیلمهایی که نه دنیای این مردم را می سازد و نه آخرتشان را جلوگیری شود. 

عبدالرضا محمدبیگیv

مانتوی جلو باز

 

در حال برگشت از محل کار به منزل بودم.  دختر خانم جوانی از سمت مقابل می آمد که نوع پوشش نظر هر بیننده ای رو به خودش جلب می کرد. کفشهای فسفری، شلوار چسبان و از همه مهمتر مانتویی که کاملا باز و رها، تی شرت و شلوار خانم رو بطور کامل به نمایش گذاشته بود. نمی تونستم بی تفاوت باشم. سعی کردم بخودم جرأت داده و به سمتش برم...

- ببخشید خانم! یه خواهش کوچیکی داشتم.

- بفرمائید.

- خانوم ممکنه همینطوری که در حال حرکت هستید و مانتوتون بازه ازتون یه عکس بگیرم؟ قصد مزاحمت ندارم. میخواستم عکستون رو توی اینترنت بگذارم بعنوان یک خانم خوش تیپ و خوش لباس.

در حالی که سعی می کرد دو طرف مانتوش رو به سمت جلو بکشه که روی  شکمش رو بیشتر بپوشونه، گفت:
- یعنی چی آقا؟! نه به شما و نه به هیچ کس دیگه ای اجازه نمیدم از من عکس بگیرن. لطفا مزاحم نشین.

گفتم:
- خانم این همه ملت ، مرد و زن، آشنا و غریبه داشتن همینطوری شما رو میدیدن. حتی وقتی مانتوتون از این هم بازتر بود. حالا فقط من یک نفر نامحرم شدم؟ یعنی دیدن عکستون از دیدن خود خودتون، بدتره؟!

نگاهی از روی عصبانیت به من انداخت و درحالی که سعی میکرد بیشتر برای پوشوندن جلوی خودش از شال درازش هم استفاده کنه، با سرعت به راهش ادامه داد....