جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

13 تجربه یک کارمند دولت

در صورتی که کارمند دولت هستید حتما از این تجربیات استفاده کنید:

1- در یک سیستم دولتی؛ سعی کنید «لال بودن» را تمرین کنید! این تمرین در میزان عزیز بودن شما بسیار موثر است.

2- در یک سیستم دولتی؛ هیچگاه کارمندان را با یکدیگر مقایسه نکنید؛ چون قطعا شاهد تبعیض خواهید بود.

3- در یک سیستم دولتی؛ اگر مدیرتان 3 یا 4 ایراد دارد انتظار رفتنش را نکشید، چون قطعا نفر بعدی او 43 ایراد دارد!

4- در یک سیستم دولتی؛ می توانید با کارهای کم و کوچک، محبوبیت فراوانی به دست آورید؛ فقط کافی است «زبان» خود را تقویت کنید!

5- در یک سیستم دولتی؛ ممکن است که هر چه بیشتر کار کنید، بیشتر خوار و خفیف باشید.

6- در یک سیستم دولتی؛ با اشکالات سازمانتان بسازید و هرگز آنها را با مدیرتان در میان نگذارید؛ درغیر این صورت یک مشکل دیگر به سازمان اضافه می شود. آن مشکل، شما هستید!

7- در یک سیستم دولتی؛ اشتباهات یک مدیر را هیچگاه به مدیر دیگر نگویید؛ در غیر اینصورت بجای یک مدیر، دو مدیر در مقابل شما موضع گیری خواهند کرد.

8- در یک سیستم دولتی؛ با انجام کارهای مختلف و فعالیتهای به موقع، نظم شما تشخیص داده نمی شود؛ بلکه برای این کار راههای ساده تری هم هست. مثلا فقط کافیست همیشه میز کارتان را منظم نگه دارید!

9- در یک سیستم دولتی؛ اضافه بر کارهای معمول کار اضافه ای انجام ندهید؛ در غیر اینصورت انتظار پاداش بیشتری نیز نداشته باشید.

10- در یک سیستم دولتی؛ همیشه حرفها (فرمایشات) مدیرتان را تایید کنید، حتی اگر از نظر او «ماست، سیاه باشد!»

11- در یک سیستم دولتی؛ تنها کاری که واجب است سریع انجام دهید، کاری است که مدیر شما شخصا از شما خواسته است.

12- در یک سیستم دولتی؛ تنها انگیزه ای که می تواند شما را وادار به کار کند «کسب روزی حلال» است.

13- در یک سیستم دولتی؛ آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه؛ مگر اینکه با گربه نسبتی داشته باشید!

 

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

به دنبال خواستگار

از وقتی 20 ساله شده‌بودم، نگران این بودم که نکنه خواستگار نداشته‌باشم. از همون روز تصمیم گرفتم یه فکری بکنم. با خودم گفتم شاید اگه مانتوی کوتاهتری بپوشم، یا یخورده، آرایشم رو غلیظ‌تر کنم، یا  یخورده موهامو بیشتر بیرون بذارم، یه نفر پیدا بشه و جذب زیباییم بشه!

 

اتفاقا فکرم درست از آب در اومد. اونم نه یه نفر، چندین نفر مجذوب زیباییم شده بودن و دائم دور و برم می‌پلکیدن. یکی کرایه ماشینم رو حساب می‌کرد و یکی برام خوراکی می‌گرفت. یکی شده بود راننده‌ی شخصی و یکی شاعر مدیحه‌سرای من...............

ولی نمی‌دونم کجای کارم اشکال داشت که تا حالا که سی و پنج سالمه، هیچکدومشون ازم خواستگاری نکرده!

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

لطفا تحریک نشوید !

 

با اینکه برخی مسئولین سعی می‌کنن سرشون رو توی برف کنن تا

واقعیات رو نبینن ولی خوب که دقت کنی می‌بینی کل مملکت یـــه

جورایی درگیر این داستانه!

...

پسری 15-16 ساله رو در نظر بگیرین...

پدر و مادرش براش یه گوشی گرفتن که «در دسترس» باشه!

برای خونشون ماهواره خریدن تا از دنیا «با‌خبر» باشه!

بچشون هر جا و با هر کی می‌ره کاری باهاش ندارن، تا «اجتماعی» بار بیاد!

هر لباسی بپوشه و هر آرایشی بکنه آزادش می‌زارن چون می‌خوان «حق انتخاب» داشته باشه!

برایش یه اتاق خصوصی درست می‌کنن و یه کامپیوتر شخصی در اختیارش می‌ذارن تا «به روز باشه» ...

...

و آخرش به کجا می‌رسیم؟

....

تـــــــــــــوی مدرسه:

فقط کافیه برای یک لحظه بلوتوثش رو روشن کنه. یه عکس از یک زن برهنه براش می‌یاد که روش نوشته: «بفرست تا بفرستم. فقط فیلم و عکس خفن!» از ترس بلـوتـوثش رو خاموش می‌کنه... ولـــی الآن

دیگه اون دانش‌آموز سابق نیست، اون الان یک عکس خفن تو گوشیش داره که قبلا نداشت.

اون اصلا نمی‌تونست تصور کنه که مگه می‌شه یه خانوم باشخصیت، کاملا برهنه عکس بندازه؟...

تـــــــــــــــوی خونه:

ماهواره رو روشن می‌کنه. شنیده که شبکه «من و تو» یه عالمه برنامه‌های علمی توپ داره که تو هیچ

شبکه دیگه نمونش پیدا نمی‌شه. درست شنیده! یه برنامه خیلی جالب راز بقا در حال پخشه. واقعاً

محشره. در حالی که مجذوب این برنامه شده، یه دفعه برنامه بعدی این شبکه بدون وقفه شروع

می‌شه: «سکسی‌ترینهنرپیشه‌های هالیوود!» این برنامه پشت صحنه فیلم‌های مهیج، خانوادگی

و پرطرفدار هالیوود رو به نمایش می‌ذاره و گه‌گاه هم همون صحنه‌های ماچ و رختخواب و ...

چشماش 4 تا می‌شه، حشرش بالا می‌زنه! نمی‌دونه باید چیکار کنه؟ بلند شه بره؟،

تلویزیون رو خاموش کنه؟ و یا ... اما مگه می‌شه از لذت تماشای این برنامه‌های خفن بگذره!؟...

تـــــوی خیـــــــــابون:

شاید اگه بره توی خیابون و وسط مردم و بین دوستاش از این حال و هوا در بیاد. ماهواره رو خاموش

می‌کنه ومی‌زنه تو کوچه... صدای قهقه‌ی چند تا دختر که دارن توی کوچه با هم می‌گن و می‌خندن

توجهش رو جلب می‌کنه. اووف... یعنی اینا چی دارن به هم می‌گن؟ ... یه نیگا بهشون میندازه...

- «خدای من تا حالا دقت نکرده بودم، چه شلوارای چسبون و نازکی! می‌شه رگ پاهای این دخترا رو

از روی شلوار دید؟ چه مانتوهایی... فکر نمی‌کنم اگه اینا لخت مادرزاد توی خیابون راه می‌رفتن اینقدر

توجه آدما رو به خودشون جلب می‌کردن.»

یواش یواش نگاه عمیق تر می‌شه... یه لحظه فکر می‌کنه چقدر خوبه بتونم باهاشون رابطه داشته

باشم و ازدواج... اما خودش از حرف توی دلش خندش می‌گیره... ازدواج! من تازه 16 سالمه تازه

دو سال دیگه دیپلم می‌گیرم، بعدش باید برم سربازی... بعدش کو پول؟ کو کار؟ کو خونه... بعد

سرشو میندازه پایین و یواش می‌گه «من هنوز بچم.... ولی اگه بچم این «لامصب» رو چیکارش کنم؟»....

پشت کـــــــامپیوتر:

معلمش یه تکلیف بهشون داده که در موردش تحقیق کنن. وارد اینترنت می‌شه...

www.google.com

می‌خواد در مورد نقش خانواده و پدر و مادر در رشد و آینده فرزندان تحقیق کنه. توی باکس گوگل می‌زنه:

«خانواده، پدر، مادر، نقش آن در رشد فرزندان»چندتا سایت مفید در بالا بهش معرفی می‌شه،... هیمنطور

که پایین‌تر می‌یاد، مطالب سایتها بی‌ربط تر می‌شه. تا اینکه می‌رسه به سایتهایی با مضامین ... داستانهای خانوادگی، سکس، .... یه کلیک و ... دیگه کار تمومه ...

آخر شب می‌شه و تحقیق همچنان در جای خود باقی مانده...

نتیجــــــــــــــه ...

نوشتن این مطالب به معنای مخالفت نگارنده با تکنولوژی، ماهواره، موبایل، اینترنت و ... نیست.

بلکه مقصود نگارنده

تنها یادآوری و گوشزد کردن این مطلب است که باید فکری کرد. اگر این آزادیها و این فیلمها و

سایتها در اختیار جوامع غربی و شرقی قرار دارد، در عوض قضایای دوستی دختر و پسر، مراکز

مختلف برای تخلیه شهوت و ... نیزبرای آنها حل شده است.

اما در این جامعه که نه تنها مراکز فوق وجود ندارد، سن ازدواج نیز بسیار بالا رفته

(بعضا تا بیش از 30 سالگی)، آیا نباید این مسائل را جدی‌تر گرفت...

جوان 15 ساله‌ی ما از سکس همه چیز می‌داند. امروزه بچه ها با این تکنولوژی‌!ها زودتر به

بلوغ جنسی می‌رسند. اما در سایر موارد دیرتر بالغ می‌شود.

متاسفانه هیچ فکری برای سیستم آموزش و پرورش ما نمی‌شود. این سیستم باید به گونه‌ای

اصلاح شود که دانش‌آموزان زودتر مطالب مفید و موثر را یادگرفته و سن دیپلم گرفتن به حدود

15 سال برسد. جوانها همانطور که زودتر مسائل جنسی را می‌فهمند باید زودتر وارد اجتماع،

کار، اقتصاد و ... شوند تا زودتر هم ازدواج کنند.

جوان 15 ساله‌ای که با مسائل جنسی آشنا می‌شود، و در سن 30 سالگی شرایط ازدواج را

پیدا می‌کند، در این 15 سال فاصله سه راه دارد...

1- ارتباط نامشروع

2- خود ارضایی

3- سرکوب میل جنسی

که هر سه مورد تاثیرات بسیار نامطلوبی در زندگی مشترک آینده او خواهد داشت. دیگر وقت آن

رسیده مسئولین

فکری اساسی کنند... کم کردن سالهای تحصیل، تشویق به ازدواج جوانها در زیر سن 25 سال،

و هر روش دیگربرای آسان شدن ازدواج و برطرف کردن ترس جوانها از ازدواج و ...

به قلم: عبدالرضا محمدبیگی 

نگاه!

 

نرگس 12 سالشه و در کلاس دوم راهنمایی درس می‌خونه. یه دختر خوش بر و رو و خوش اندامه، اما در عین حال حجاب نسبتا کاملی داره. آخه اون تو یه خونواده مذهبی بزرگ شده. درسته که وقتی فقط 9 سالش بود براش جشن تکلیف برگزار کردن، ولی خب اونموقع خیلی بچه بود و مسائلی مثل دین و حجاب و نماز و روزه رو خیلی جدی نمی‌گرفت. فقط بهش گفته بودن حجاب چیز خیلی خوبیه. حضرت فاطمه و همه‌ی زنهای خوب عالم با حجاب بودن و زنهای دیگه رو هم به حجاب توصیه می‌کردن. مادر نرگس هم یه زن باحجابه و همیشه تواین زمینه مواظب دخترش هست....

این روزها نرگس بیشتر به این قضیه فکر می‌کنه. حجاب چیه؟ چرا دخترها باید موهاشون رو بپوشونن ولی پسرها لازم نیست؟ چرا دخترها نباید با آرایش بیرون برن؟ این فکرها هر روز توی ذهنش چرخ می‌خوره. خودش سعی می‌کنه برای این سوالها، جواب پیدا کنه. مثلا:

- خب خدا و پیغمبر گفتن دیگه. حتما چیز لازمی بوده.....ولی خدا و پیغمبر هم بدون دلیل حرف نمی‌زنن. باید یه دلیل داشته باشه...

تصمیم‌ می‌گیره از پدرش بپرسه.

فرهاد، پدر نرگس در حال روزنامه خوندنه که با سوال نرگس به خودش می‌یاد:

- بابا! چرا ما باید حجاب داشته باشیم؟

فرهاد سرش رو از روی روزنامه بلند می‌کنه و میگه: بابا این چیزها رو که خیلی وقته توی مدرسه خوندی. خب ما مسلمانها باید حجاب داشته باشیم دیگه. لابد برای امنیته. زنها با حجاب امنیت بیشتری دارن. زیباترن. توی جامعه بهتر میتونن حضور داشته باشن ....

نرگس وسط حرفش می‌پره و میگه: این چیزا یعنی اینکه ما بخاطر اینکه مردها نگاهمون نکنن باید حجاب داشته باشیم. برای اینکه از دست مردها در امان باشیم! خب به مردها بگین به ما نگاه نکنن.

فرهاد یه نگاهی به دخترش میندازه. تو فکر فرو می ره. دخترش دیگه بزرگ شده و از بعضی چیزا سردر میاره. فرهاد فکر می‌کنه که می تونه یه سری از مسائل رو برای دخترش بازکنه:

- ببین دخترم! یه سری از مسائل فطریه، توی ذات آدمیزاده. مسائل دختر پسری هم از اون چیزاس. آدمها به جنس مخالفشون متمایل میشن. مردها بیشتر. این تو ذاتشونه. بنابراین هر کاری بکنی که مردها زنها رو نیگاه نکنن، نمی‌شه.....

فرهاد در حال زدن این حرفهاس که ناهید خانم مادر نرگس که توی آشپزخونه در حال ظرف شستنه، گوشهاش تیز میشه! ظرفها رو آهسته تر می‌شوره تا صدای فرهاد رو بهتر بشنوه.

فرهاد در حال صحبته که دوباره نرگس می‌پرسه: بابا یعنی اگه شما هم توی خیابون یه خانوم آرایش کرده ببینی، بهش نگاه می‌کنی؟

فرهاد مونده که چی‌ جواب بده؟ اگر بگه نه دروغ گفته و اگه بگه آره، ممکنه در ذهن دخترش یه مرد هوسباز به نظر بیاد.

ترجیح می‌ده با دخترش صادق باشه....

- خب دخترم! این قضیه یه مساله فطریه. خانومای بدحجاب جلب توجه می‌کنن. خب یه نیروی شدیدی هست که .... اینه که می‌گن زنها باید خودشون رو بپوشونن تا مردها حواسشون پرت نشه.... میدونی اگه حواسشون پرت بشه اونوقت دیگه به خانوم‌بچه‌های خودشون توجه نمی‌کنن. همش حواسشون می‌ره جاهایی که نباید بره.

آخه مردها تو این قضیه خیلی ضعیفن. البته این یه نعمته که خداوند به مردها اعطا کرده تا تشکیل خونواده بدن. اگه مردها اینجوری نبودن که اونوقت خونواده‌ای تشکیل نمی‌دادن و نسل آدمیزاد ور می‌افتاد. از اون طرف خداوند زنها رو تو این زمینه محکمتر آفریده تا جامعه به سمت بی‌بندوباری کشیده نشه. اگه تمایلات زنها هم مثل مردها بود دیگه سنگ رو سنگ بند نمی‌شد....

ناهید خانوم، دیگه طاقت نمی‌یاره. از آشپزخونه می‌یاد بیرون و می‌گه: بله بله! چشمم روشن! شما هم آره فرهاد آقا! این چرت و پرتا چیه که داری می‌گی؟

فرهاد از اینکه ناهید خانوم حرفهاش رو شنیده جا میخوره! سعی میکنه حرفهاش رو تعدیل کنه:

- البته خانوم من خودم سعی می‌کنم توصیه‌های بزرگان دین رو در نظر بگیرم و به هیچ زنی نگاه نکنم. افراد با ایمان خودشون رو کنترل می‌کنن....

نرگس دوباره می‌پرسه: یعنی افراد با ایمان با فطرتشون مقابله می‌کنن؟

فرهاد گیج شده. نمی‌دونه به نرگس یک جواب صریح و صحیح بده و یا جوابی بده که ناهید خانوم رو آتیشی نکنه! ....

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

شما هم می توانید مشاور شوید!

 

 

 خدا پدر و مادر این «پاورپوینت» رو بیامرزه! خدمتی که این نرم‌افزار به جامعه بشری کرده تاحالا هیچ بنی‌بشری نکرده!

کدوم آدمیه که بتونه در عرض چند ساعت یک «استاد» تحویل جامعه بده؟

ولی «پاورپوینت» خوب می‌تونه این کار رو بکنه!...

این روزا، استادا و مشاورای زیادی رو می‌شه پیدا کرد که فقط با چند تا دونه فایل پاورپوینت کولاک می‌کنن. به اصطلاح بر و بچ، می‌ترکونن!

برای این کار اول باید «تریپ»مون رو درست کنیم (یه دست کت و شلوار مارک‌دار این وسط نقش خیلی مهمی بازی می‌کنه.) ...

بعد نوبت یه عکس پرسنلی شیکه. برای بالا بردن کلاس کار توصیه می‌شه عکس، با کراوات یا پاپیون باشه. یادتون نره که هنوز عقل خیلی از مدیرا تو چشمشونه....

حالا باید یه رزومه دهن پر کن واسه خودتون درست کنین. برای این کار لازم نیست واقعاً جایی سابقه اجرایی داشته باشین. مثلا می‌تونین تو اینترنت یه چرخی بزنین و تو چند تا انجمن و تالار عضو بشین. اگه انجمن های خارج از کشور رو هم انتخاب کنین که دیگه حرف نداره. مثلا می‌تونین برین عضو انجمن منابع انسانی آمریکا یا کانادا بشین. البته بعضی از این انجمنا مدرک مرتبط و یا حق عضویت می‌خواد که اگه درآمدهای آینده رو در نظر بگیرین می‌بینید که این پولا پیش اون درآمده پول خرده!

بعد از عضویت می‌تونین تو رزومتون با آب و تاب بنویسید: «عضو انجمن فلان، عضو کانون بهمان و ...»

حالا می‌رسیم سر اصل کار: فایلهای پاورپوینت.

لپ تاپ که یادتون نرفته؟! بعد از تهیه یه لپ تاپ با یه هارد جادار، باید برین تو اینترنت یه چرخی بزنید و از این ور و از اون ور مطلب گیر بیارین. البته درمورد موضوعی که می‌خواین راجعش مشاوره بدین.

فایلهای متنی مختلفی رو که گرفتین، تحت یه فرمت خوشگل مشنگ در بیارین و اسم خودتون رو تو تموم صفحاتش، پایین یا بالای صفحات تکرار کنین. انگار که این چیزا رو خود خودتون با هزار زور و زحمت تدوین کردین و به رشته تحریر در اوردین...

تریپ آمادس؟

فایلهاتون تکمیله؟

....

حالا می‌ریم سر مشاوره در یک سازمان...

داشت یادم می‌رفت... استفاده از لغات اون ور آبی .... چیزی که می‌تونه معجزه کنه!

کافیه چند تا کلمه لاتین رو حفظ کنین و جایگزین کلمات فارسی کنین. بجای آب بگین واتر، بجای گواهینامه: سرتیفیکیت. بجای عملکرد: پرفرمنس، بجای کیفیت: کوالیتی و .... آخه اگه کارشناسای سازمان همه حرفاتون رو متوجه بشن که دیگه نیازی به مشاور احساس نمی کنن. شما با بکاربردن کلمات نامأنوس، باعث می‌شین که سازمان احساس کنه که یه چیزایی بارتونه که اونها ازش سر در نمیارن.به یاد داشته باشید که در حین استفاده از این لغات،‌ از لغات عربی و دینی هم تا میتونین پرهیز کنین! این کار در روشن فکر جلوه دادن شما خیلی موثره. گاهی هم می تونین توی حرفاتون نیش و کنایه به ایرانیا و مسلمونا و فرهنگ خودی بزنین تا خودتون رو خیلی خیلی آدم های کلاسی نشون بدین...

خب... برگردیم سر فایلهای پاورپوینت... ببینید این فایلهایی که شما در اوردین، کلی و عمومیه. باید به اصطلاح «بومی» ‌بشه. منتها هر سازمان با سازمان دیگه خیلی فرق می‌کنه. برای شناخت سازمان طرف حسابتونم لازم نیست زحمت زیادی بکشین.

از این روشی که می‌گم استفاده کنین:

روز اول که می‌رین توی سازمان، بگین: «من نمی‌خوام به شما ماهی بدم، می‌خوام به شما ماهیگیری یاد بدم.» با گفتن این جمله مدیران سازمان کلی حال می‌کنن.

ادامه بدین: «روش من کوچینگه. یعنی مثل یک مربی در کنارتون هستم و به شما آموزش می‌دم. تا خوبِ خوب کارها رو خودتون یادبگیرین و انجام بدین.»...

با این روش، شما هر جلسه می‌تونین با کمک فایلهای پاورپوینتتون، مختصری راجع به یه موضوع صحبت کنین و از کارشناسای اون سازمان بخواهین راجع به اون موضوع توی سازمانشون تحقیق کنن. اونوقت جلسه بعد مطالب جمع آوری شده توسط کارشناسای همون سازمان رو با فایلهای پاورپوینت خودتون تلفیق می‌کنین و به به ... یه کار خوشگل، آماده ارائه به سازمان می‌شه.... دیگه اینکه حرفای شما عملی می‌شه یا نه، به شما ربطی نداره. شما فقط یک مشاور هستین.

اگه کارتون قابل اجرا نبود، شما حق مشاورتون رو می‌گیرین و اجرا به شما ارتباطی نداره و اگه کارتون اجرا شد که چه بهتر، یه سابقه براتون درست می‌شه که می‌تونین جاهای دیگه تو بوق و کرنا کنین که من فلان جا فلان کار رو اجرا کردم.

به موازات همه این تلاشها، ارتباطات موثر با یکی از مقامات بلند پایه اون سازمان رو هم فراموش نکنین. با این ارتباط، حتی اگه همه کارشناسای سازمان هم به این نتیجه برسن که بود و نبود شما هیچ تاثیری برای سازمان نداره، یا حتی نبودنتون بهتر از بودنتونه، باز هم حمایت مقام ارشد اون سازمان، ادامه فعالیت شما رو تضمین می‌کنه...

.... شما الان یک «مشاور حرفه‌ای» هستین. به شما تبریک می‌گم. با این روش، می‌تونین دست کم درآمدی معادل 60 هزارتومان در ساعت داشته باشید!

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

شبکه ماهواره ای من و تو

 

چه رنگ و لعابی... چه کیفیتی... چه برنامه‌های توپی!

مگه می‌شه کسی این شبکه رو ببینه و ازش تعریف نکنه؟! بدون هیچ اغراقی، این شبکه جزء 4 شبکه اول پربیننده فارسی‌زبان ماهواره‌ به حساب میاد. این شبکه گمشده خیلی از ایرانیهاست و انصافاً که مخاطبهای خودش رو هم که جوونها و زنها هستند رو به خوبی پیدا کرده. در نگاه اول هر کسی که این شبکه رو می‌بینه اعتراف می‌کنه که:

بابا ای‌ول! اینا عجب خوب کار می‌کنن. هر مطلب سیاسی، علمی و تاریخی رو به بهترین شکل نشون میدن. خصوصا اینکه لابه لای هر برنامشون هم از چاشنی آشپزی، موسیقی، طنز و رقص هم استفاده می‌کنن!

اینا که مثل ما نیستن، شبکه 3 رو راه انداختیم، اسمش رو گذاشتیم شبکه «جوان»، یا داره فوتبال نشون می‌ده، یا فیلم‌های بی‌کیفیت خارجی و یا خیلی هنر کنیم تو بهترین جشنهامون، یه سری خواننده رو هم دعوت می‌کنیم، خواننده که چه عرض کنم، مداح! توی مراسم‌های مذهبی هم که دیگه شبکه یک و دو و سه فرق نمی‌کنه.. همشون تبدیل میشن به نمایشگاه ریش و پشم!

برنامه‌ «بفرمایید شام» که شده جزء زندگی همه... 4 نفر زن و مردی که هیچ نسبتی هم با هم ندارن، 4 شب، با همدیگه حال می‌کنن و مشروب می‌خورن و راجع به همه چیز اظهار نظر می‌کنن.

برنامه‌ «بیوگرافی»، میره تا فیهاماخالدون طرف رو در میاره. معلوم نیست این اطلاعات رو از کجا اوردن!

برنامه «هوتن» رو که دیگه نگو...، مردی با 100 چهره! چقدر قشنگ ادای همه رو در میاره و از اون عجیبتر روش ساخت این برنامه‌س که چقدر عالی شخصیتهای مختلفی که این یکنفر اجرا می‌کنه باهمدیگه فیلم بازی می‌کنن.

اوووف! از برنامه «شعر یادت نره» نگو که همش سرگرمی و کرکره خنده‌س...

«من و تو» در سادگی و گیرایی مشابه شبکه «فارسی وانِ» اما مفاهیم سطحی رو به گونه ای عرضه می کنه که برای قشر روشنفکر هم ترغیب کننده‌س.

یه روز، با خودم فکر کردم، یه شبکه ماهواره‌ای احتمالاً باید روزی چندصدمیلیون هزینه داشته باشه. چندصدمیلیون تومان!... این شبکه هم که تبلیغات و آگهی خاصی نداره. پس هزینه‌هاش رو از کجا در میاره؟

آخه از قدیم گفتن: «هیچ گربه‌ای برای رضای خدا موش نمی‌گیره!»

شاید هم اینها برای رضای خدا این شبکه رو راه انداختن. مثلا وقتی دیدن مردم ایران از این نعمت محروم هستند گفتن بیاین یه شبکه رو راه بندازیم، یه ثوابی هم کردیم! ولی مگه می‌شه؟ من خودم برنامه‌های خبری این شبکه رو دیدم، برنامه‌ای که چند تا پسر و دختر مانکن و دماغ عمل کرده میشینن دور هم و راجع به مسائل و مشکلات مردم ایران حرف می‌زنن. وقتی از محرومیتهای مردم ایران حرف می‌زنن قند تو دلشون آب می‌شه. با یه غرض‌ورزی خاصی حرف می‌زنن. از طرز حرف‌زدنشون معلومه که دارن کیف می‌کنن که این مشکلات داره رو سر مردم ایران فرود میاد، اصلا یه خبر خوب در مورد ایران گفته نمی‌شه. حتی یک خبر! اونوقت چطور میان مفت و مجانی یه همچین هزینه‌ای برای سرگرم کردن مردم ایران می‌دن؟

کنجکاو می‌شم.... توی اینترنت یه گشتی می‌زنم تا ببینم این شبکه از کجا تغذیه می‌شه.... حرف حسابش چیه و چی می‌خواد؟

اولین چیزی که نظرم رو به خودش جلب می‌کنه اینه که اکثر گردانندگان این شبکه رو «بهایی‌ها» تشکیل می‌دن. البته صرف بهایی بودن اونها نکته منفی‌ای نیست، چون آدم باید حرف درست رو از هرکسی شنوا باشه، حتی از کافر حربی...

نکته دیگه اینه که بودجه این شبکه، توسط تلویزیون بی‌بی‌سی، برخی از خوانندگان اونور آبی و برخی از افراد خاندان پهلوی تأمین می‌شه. اما اینها چرا باید این هزینه سنگین رو متقبل بشن؟!

از حمایت های مالی و غیر مالی انگلیس به این شبکه و امکاناتش هم نوشته: بودجه‌ این شبکه ۴۰ برابر فارسی وانه، سرور اختصاصی، استریو های مجهز و تیم قوی، تجهیزات پشت صحنه بسیار حرفه‌ای و مدرن، استفاده از آرشیو بسیار قوی بی بی سی و همچنین استفاده از تجربیات عوامل و دست اندر کاران حرفه‌‌ای بی بی سی.

یادمه که جایی خوندم، یکی از روشنفکران اروپا گفته: دو چیز توانست ریشه اسلام را در اروپا بخشکاند، شراب و دخترکان زیبا روی.

و الآن در این شبکه بر همین دو عامل تاکید زیادی می‌شه. البته به صورت غیر مستقیم. این حرفها هیچ وقت به صورت مستقیم به مردم گفته نمی‌شه، ولی مگر نه اینه که در آخر تمام برنامه‌های «بفرمایید شام»، شرکت کنندگان که شاید مسلمان هم باشند، به راحتی مشروب و عرق می‌خورند و رقاصی می‌کنن

باز هم به دنبال اهداف دست اندرکاران و گردانندگان شبکه من و تو هستم....

در یک سایت اهداف زیر ذکر شده بود. این اهداف رو در زیر میارم. قضاوت با بینندگان این شبکه. البته، توصیه نخود هر آش اینه که یا این شبکه رو نبینیم و یا اگه دیدیم سعی کنیم بازیچه دست گردانندگان اون نشیم.

از نظر سیاسی:

1. تخریب مستقیم مسئولین و سیاست های نظام جمهوری اسلامی در قالب های طنز و جدی

2. سعی در بی اعتماد کردن مردم به مسئولین

3. بزرگنمایی مشکلات داخلی ایران و ایجاد روحیه یاس و نا امیدی از زندگی در داخل ایران.

4. مقایسه آزادی های مختلف در غرب و ایران و تحریک برای اغتشاش و اعتراض

5. معرفی جمهوری اسلامی ایران به عنوان حکومت ضد هنر و ضد زن

6. القاء عقب ماندگی از تمدن پیشرفته دنیا به قشر جوان کشور

7. القاء نبود آزادی و محدود بودن زنان در زمینه های اجتماعی، فرهنگی، هنری و سیاسی

از نظر فرهنگی:

۱. ترویج و تشویق دختران و زنان به داشتن روابط جنسی آزاد قبل از ازدواج

۲. معرفی غرب به عنوان جامعه آرمانی، برای جوانان

۳. ترویج ناهنجاری های اجتماعی، اخلاقی و اسلامی از قبیل خوردن شراب، و ارتباط زنان شوهر دار با پسران مجرد.

4. صمیمی، مثبت، موفق و الگو نشان دادن ایرانیان مقیم آمریکا و اروپا

5. تخریب مستقیم و غیر مستقیم حجاب، پوشش اسلامی، آداب و رسوم و اعتقادات زنان ایرانی

6. آموزش رقص های زننده و «تحریک کننده» توسط زنان مختلف

7. نشان دادن آزادی، جذابیت، ابتذال و برهنگی در سواحل کشورهای مختلف غربی

8. تغییر ذائقه مردم در استفاده از اوقات فراغت و تفریحات سالم

9. مصاحبه با ترانه خوان ها و رقاص های دوران پلهوی، زنده کردن یاد و خاطره آنها و معرفی آنها به عنوان بزرگان هنری ایران

10. ترویج شیطان پرستی و موسیقی های آنها

11. تحریک خوانندگان به خواندن موسیقی های اعتراضی نسبت به وضعیت موجود جامعه ایران

12. پخش صحنه ها و پشت صحنه های قسمت هایی از فیلم های مبتذل هالیوودی

از نظر دینی:

1. منفور نشان دادن اسلام و به چالش کشیدن قوانین اسلامی با پخش گزارش های مختلف

2. عقب مانده خواندن آداب و رسوم و اعتقادات دینی مردم ایران در رابطه با ازدواج

3. ترویج دین التقاطی و روابط آزاد

4. همطراز کردن پیامبران و انبیاء الهی با مرتازان و جادوگران

5. زیر سئوال بردن احکام و عقاید دینی و قوانین قضایی و حکومتی مربوط به زنان

از نظر اجتماعی:

۱- القاء نبودن آزادی بیان و آزادی عمل در ایران و نا راضی کردن مردم نسبت به امکانات موجود.

۲- زیر سئوال بردن نظام خانه و خانواده

۳- ترویج روابط نا مشروع در جامعه

۴- زیر سئوال بردن احکام اجتماعی مانند امر به معروف و نهی از منکر.

از نظر علمی

۱. ترویج مسائل غیر اخلاقی و مبتذل از طریق آزمایشهای به اصطلاح علمی

۲. مطرح کردن غرب به عنوان الگوی پیشرفت علمی و تجربی

۳. عقب مانده خواندن کشورهای اسلامی و در راس آنها ایران

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

خوابم میاد!

 

روزهای اولی که استخدام شده بودم، وقتی برای نماز خوندن به نمازخانه میرفتم و عده‌ای از همکارها رو اونجا میدیدم که در حال چرت زدن هستن، به خودم می گفتم:

«اینا چرا کار نمی کنن؟ مگه برای کار کردن حقوق نمی گیرن؟ مگه نون حلال نمی خوان؟ خدای من! دنیا لحظه به لحظه در حال پیشرفته و اینا در خواب! این چه مملکتیه؟ کسی نیست اینا رو جمعشون کنه؟ ....»

****

و امروز....

در حالی که در نمازخانه‌ی سازمان، در کنار یکی از همون همکارای خواب آلود، در حال دراز کشیدن هستم، با خودم می‌گم: «ای بابا!.... این بنده خدا هم لابد گیر یک مدیر نالایق افتاده.... این بنده خدا هم لابد توی این سیستم پیچیده مدیریتی! گیج و کلافه شده. شاید اون هم حرف حقی زده که به مصلحت سازمان بوده ولی به مصلحت مسئولینش نبوده! شاید اون هم از اینکه آدمهای نالایق روز به روز مثل توپ باد می کنن و بالا می رن، مغزش هنگ کرده. شاید اون هم از اینکه فقط مثل پله، وسیله ای شده برای بالا رفتن دیگران، خسته شده...

باید کمی بخوابم. باید کمی از این فضا دور بشم. شاید بعضی وقتها کار نکردن، بیشتر از کار کردن برای سازمان مفید باشه.... وای که چقدر خوابم میاد.....

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

توحید

توی مترو ایستاده بودم که متوجه شدم بغل دستیهام درمورد ایران و ایرانی حرف می زنن. شنیدم که یکیشون داشت از نژاد ایرانی تمجیدها می کرد و بعنوان نمونه هم مثالی زد. گفت در طول تاریخ حتی یک مورد بت پرستی برای ما ایرانیها ثبت نشده. ما ایرانیها همیشه موحد بودیم!

این حرفش من رو به فکر فرو برد. داشتم توی ذهنم تاریخ ایران رو از قبل از اسلام تا امروز مرور می کردم ببینم واقعا اینطوری بوده که چشمم به یک تابلو که در داخل مترو نصب شده بود افتاد. متن تابلو دو بیت شعر بود که به مناسبت تولد حضرت عباس(س)، در مترو نصب شده بود:

«یا من هو اسمه دوا» عباس است

«یا من هو ذکره شفا» عباس است

کعبه است حسین و کربلا هم قبله

در مذهب ما قبله نما عباس است

 

با خودم گفتم: بله ما هیچوقت بت پرست نبوده ایم ولی ای کاش این شعرا اینقدر در شعرهاشون غلو نمی کردن... 

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی 

آقای فرعون! آقای نمرود! من از شما عذر میخوام!

 

آقای معاون، در حال رفتن به اتاق جدیدش بود.... اتاقی که به تازگی دستور نونوار کردنش رو داده بود. این اولین دستور آقای معاون بعد از انتصابش بود. دستوری که پونصد میلیون تومان برای سازمانش آب خورد. دیوارکوبهای لوکس، کف پوش، گلدانهای متنوع، آکواریوم، و البته کتابخانه و میز و صندلی .... 

آقای معاون، وارد اتاق شد، نگاهی از سرتاپای اتاق انداخت، ظاهراً هنوز از تحولاتی! که ایجاد کرده راضی نشده بود، کمی که جلوتر رفت ناگهان از شدت عصبانیت منفجر شد:

- «این آشغال رو کدوم احمقی ساخته؟!»

همه روسا و کارکنان وحشت زده شدند. دور آقای معاون رو گرفتند تا ببینند آقای معاون از چه چیزی اینچنین عصبانی شده.

مشکل از میز آقای معاون بود. میز کنفرانسی که به صورت سفارشی به مبلغ 20 میلیون تومان ساخته شده بود. رنگ میز کمرنگ تر از رنگ کتابخانه و دیوارکوبها بود!

پیشخدمتها برای اینکه آقای معاون بیشتر از این عصبانی نشه، میخواستن با سرعت میز رو از اتاق خارج کنن که میز به در و دیوار خورد و چندین لکه بر روی میز و دیوار ایجاد شد....

.....

الآن میز 20 میلیونی چندین ماهه که توی انبار سازمان مونده و دیگه کسی نگاهش هم نمی کنه....

در مقایسه با اینجور آدمها، شاید بشه گفت آدمهایی مثل فرعونها و نمرودها، اونقدرها که ما فکر می کنیم آدمهای بدی نبودن! وقتی یک پیشخدمت از پنیر و گردوی رئیسش هم نمی گذره، وقتی یک کارمند سازمان از اموال در اختیارش میلیونها تومان سوء استفاده می کنه و وقتی معاون یک سازمان، میلیونها تومان پول بیت المال رو صرف تزئین اتاق خودش می کنه، اونوقت از شاهان یک مملکت چه انتظاری داریم. اگر قدرت افراد و میزان سوء استفاده ای که آنها از قدرتشان می کنن به صورت نسبی بررسی بشه، شاید فرعونها و نمرودها کمتر از مدیرعامل یک سازمان در همین نظام، از قدرتشان سوء استفاده کرده باشن.... 

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی

یه لقمه نون حلال

 

تازه توی واحد جدید مشغول به کار شدم.... کار عقب افتاده زیادی برای انجام دارم....

امروز هم مثل هر روز گرم کارم که یکی از همکارای واحد بغلی میاد تو...

بعد از سلام و احوال پرسی میشینه روبرومون و شروع می کنه از خودش و خاطراتش برامون بگه.... وقتی داره حرف می زنه به سختی می تونم تمرکز کنم.... خدای من! داره با قصه هاش کارهام رو عقب میندازه... هیچ چیز رو هم از قلم نمیندازه: از قیمت طلا و دلار، از شلوغی خیابان، از سوء مدیریت رئیسش، از تدبیر و پشتکارخودش! ....

نمیدونم چجوری حالیش کنم که من کار دارم و اون با این حرفاش مزاحم منه...

بالاخره از جاش بلند می شه. خوشحال می شم... اما خندم می گیره از جملات آخری که موقع خروج از اتاق به زبان میاره:

همینطور که داره گله می کنه از رفتار مدیران و مسئولینش، میگه: «... ولی من که وجدانم راحته. همیشه سعی کردم درست کار کنم و یه لقمه نون حلال برای زن و بچم ببرم! خدا رو شکر که پیش خدا و وجدانم خیالم راحته.»!

... در عجب می مونم از خلایقی که نون حرام رو فقط در دزدی آشکار از مال مردم و بیت المال می دونن! 

 

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی

گشت ارشاد

 

چند روز قبل برای یک کار اداری به اداره برق منطقه شمیران رفتم. به استثناء یکی دو نفر تمام خانمهای شاغل در آن اداره، ‌دارای ناخن مصنوعی لاک شده، آرایشهای غلیظ و مانتوهای عجیب و غریب بودند. ای کاش نیروی محترم انتظامی به جای اینکه خودش رو اذیت کنه و در سرما و گرما سر چهارراهها به دنبال افراد بدحجاب بگرده، یه سری هم به اداره جات دولتی و شرکتهای خدماتی وابسته به دولت می زد. قطعاً خوراک بهتری نصیبش می شد! 

 

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی

رسانه ملی

  

در حالی که تمام شبکه های تلویزیونی و رادیویی، پر از اخبار و اطلاعات مربوط به شرکتهای معروف دنیا مثل سامسونگ، اپل، ال جی، سونی، و ... است، و این رسانه ها بصورت کاملا رایگان به تریبون این شرکتها تبدیل شده اند، ولی بسیار دیده شده که وقتی یک شرکت ایرانی به موفقیتی دست پیدا می کنه،‌ به بهانه اینکه تبلیغ آن شرکت نشود! از آوردن نام آن شرکت و برند، خودداری می شود. اگر رسانه ملی به تولیدات ملی کم توجهی کند و بدون دریافت صدها میلیون پول حاضر به معرفی تولیدات داخلی نباشد، آیا امیدی به ارتقاء فرهنگ مصرف محصولات داخلی باقی می ماند؟!  

 

نوشته: عبدالرضا محمدبیگی