جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

دلیل پذیرش اسلام توسط ایرانیان

این روزها از سوی برخی جوانان کشور سوالی مطرح می شود که اسلام چگونه وارد ایران شد و حکومت قدرتمند ایران چگونه مغلوب سپاه نوپای اسلام گردید. در گذشته این مساله فکر خود من را هم مشغول کرده بود. شاید قابل قبول باشد که به زور شمشیر بشود یک کشور را هرچقدر هم که قدرتمند باشد فتح کرد ولی هرگز نمی توانستم قبول کنم که با زور و فشار و خونریزی بتوان پذیرش یک دین را به مردم یک سرزمین تحمیل کرد. چرا که قطعاً خونریزی و فساد نزد همه اقوام دنیا نفرت انگیز است و باعث دفع می شود نه جذب.

این بود که مشغول مطالعه چندین کتاب تاریخی از جمله دو قرن سکوت، تاریخ طبری و کتابهای مشهور دیگر در این زمینه شدم. با مطالعه این کتابها و سایر کتابهای تاریخی ، چیزی که تا این لحظه به آن دست پیدا کرده ام این است که که ظلم پادشاهان ساسانی به مردم، فاصله طبقانی بسیار زیاد حاکمان با مردم عادی و تحریف دین مجوس و انحرافات و فساد روحانیون ذرتشتی عامل اصلی تمایل پارسیان به دین جدید و راه و روش آن بوده است. دینی ناب و تحریف نشده که بر خلاف آیین مردم سرزمین پارس هیچ تمایزی را بین افراد جامعه قائل نمی باشد. آیین مردم ایران هر چه بوده در زمان ظهور اسلام تحریف شده بوده و طبیعتاً ارزش یک دین به خلوص آن است و دینی که تحریف شده باشد ارزشی هم نخواهد داشت. بعنوان نمونه، در ذیل قسمتی از کتاب «دو قرن سکوت» دکتر عبدالحسین زرین کوب (صفحه 61) را عینا نقل کرده ام:

 

«.... در واقع فتح نهاوند در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود. پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد بود. پیروزی نهایی سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی بود. رفتار ساده اعراب در جنگ قادسیه، و پیروزی شگفت انگیزی که بدان آسانی برای آنها دست داد و به نصرت آسمانی می مانست جنگجویان ایران را در نبرد به تردید می انداخت. این اعراب که جای خسروان پرشکوه و جلال ساسانی را می گرفتند مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند. خلیفه آنها (عمر)که در مدینه می زیست از آنهمه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست هیچ نداشت و مثل همه مردم بود. سلمان فارسی که بعدها از جانب عمر به حکومت مدائن رسید نان جو می خورد و جامه پشمین داشت. این مایه سادگی، در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه امرا و بزرگان ساسانی را با دشواری و رنج و با پرداخت مالیاتهای سنگین تامین می کردند اسلام را ارج و بهای فراوان داد. در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به دربار می رفتند به ناچار پنام (روبند) در روی می کشیدند،  عربان ساده دل با خلیفه ی پیغمبر خویش که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک می کردند. خلیفه با آنها در مسجد می نشست و مشورت می کرد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع می کردند و بر وی ایراد می گرفتند و این شیوه رفتار، ناچار پارسیانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش به ستوه آمده بودند بر آن می داشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده تحسین بنگرند.»

عبدالرضا محمدبیگی

telegram.me/beigi1357

مذاکره

 

به سراغ قرآن می روم. سعی می کنم روزی یک صفحه قرآن را با ترجمه حتما مطالعه کنم. امشب آیاتی از سوره آل عمران را خواندم که به حال و هوای مذاکرات هسته ای و شرایط کشور بسیار نزدیک است....  شرایطی که ایران و چند کشور غربی را پشت میز مذاکره نشانده و همه در ظاهر به هم لبخند می زنند. همه تعهداتی را گردن می گیرند. ایران با حسن نیت به تمام تعهدات خود عمل می کند، اما هر روز شاهد یک بی مهری و تحریم از سوی طرف مقابل است. به آیات 119 و 120 سوره آل عمران دقت کنید. قضاوت با خودتان:

«شما کسانی هستید که آنها را دوست می دارید؛ اما آنها شما را دوست ندارند. در حالی که شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). هنگامی که شما را ملاقات می کنند می گویند:«ایمان آورده ایم» اما هنگامی که تنها می شوند از شدت خشم بر شما، سرانگشتان خود را به دندان می گزند! بگو: «با همین خشمی که دارید، بمیرید! خدا از اسرار درون سینه ها آگاه است.»(119)

اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت می کند، و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند. اما اگر در برابرشان استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه های آنان به شما زیانی نمی رساند؛ خداوند به آنچه انجام می دهند، احاطه دارد.(120)»

باز هم جای خالی پلیس فرهنگی

  

چاپ کتاب زیرزمینی

داشتم از ایستگاه مترو  خارج میشدم که چشمم به یک سری کتاب در مقابل یک کتابفروشی افتاد. کتابهای خاصی که میشد از عنوان آنها یا از اسم نویسنده آنها حدس زد که مجوز ارشاد ندارند. کتابهایی مثل صدسال تنهایی، عایشه بعد از پیامبر و کتابهایی از صادق هدایت و ....
اما کیفیت چاپ و نو بودن آنها، باعث شد بی اختیار جلو رفته و از فروشنده بپرسم : "چاپ جدیده؟"
و فروشنده با کمال آرامش در حالی که چندتا از همون کتابها را از قفسه های کتابخانه در میاورد و جلوی من می گذاشت گفت: "نه آقا، اینها چاپ زیر زمینیه!"
.....
کاری به محتوای این کتابها و اینکه فروشندگان آنها دنبال چه مقصد و منافعی هستند ندارم، اما آیا واقعا" با این وضعیت که هر کس در هر کجا هر کتابی را که بخواهد با بالاترین کیفیت میتواند تهیه کند و نظارتی قوی در این زمینه وجود ندارد، دیگر صدور و یا عدم صدور مجوز برای چاپ یک کتاب اهمیت دارد؟!
آیا جای خالی پلیس فرهنگی، مشابه پلیس فتا، در این موارد احساس نمیشود؟!