جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

جرقه

وبلاگ شخصی عبدالرضا محمدبیگی

مانتوی جلو باز

 

در حال برگشت از محل کار به منزل بودم.  دختر خانم جوانی از سمت مقابل می آمد که نوع پوشش نظر هر بیننده ای رو به خودش جلب می کرد. کفشهای فسفری، شلوار چسبان و از همه مهمتر مانتویی که کاملا باز و رها، تی شرت و شلوار خانم رو بطور کامل به نمایش گذاشته بود. نمی تونستم بی تفاوت باشم. سعی کردم بخودم جرأت داده و به سمتش برم...

- ببخشید خانم! یه خواهش کوچیکی داشتم.

- بفرمائید.

- خانوم ممکنه همینطوری که در حال حرکت هستید و مانتوتون بازه ازتون یه عکس بگیرم؟ قصد مزاحمت ندارم. میخواستم عکستون رو توی اینترنت بگذارم بعنوان یک خانم خوش تیپ و خوش لباس.

در حالی که سعی می کرد دو طرف مانتوش رو به سمت جلو بکشه که روی  شکمش رو بیشتر بپوشونه، گفت:
- یعنی چی آقا؟! نه به شما و نه به هیچ کس دیگه ای اجازه نمیدم از من عکس بگیرن. لطفا مزاحم نشین.

گفتم:
- خانم این همه ملت ، مرد و زن، آشنا و غریبه داشتن همینطوری شما رو میدیدن. حتی وقتی مانتوتون از این هم بازتر بود. حالا فقط من یک نفر نامحرم شدم؟ یعنی دیدن عکستون از دیدن خود خودتون، بدتره؟!

نگاهی از روی عصبانیت به من انداخت و درحالی که سعی میکرد بیشتر برای پوشوندن جلوی خودش از شال درازش هم استفاده کنه، با سرعت به راهش ادامه داد....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد